سلام...
اینم چند تا از نو قلم های بنده...امیدوارم خوشتون بیاد...
با اجازه
اینم چند تا از نو قلم های بنده...امیدوارم خوشتون بیاد...
با اجازه
اتاق 24
پدربزرگ در اتاق سالمندان اصرار داشت که او را به اتاق 24 ببریم.
وقتی پدرم علتش را پرسید در جواب گفت: روزی خودم پدرم را به همبن اتاق آوردم.
پدر در فکر فرو رفت...دست پدربزرگ را گرفت و او را به خانه برگرداند.
وقتی علتش را پرسیدم در جوابم گفت: نمی خواهم روزی تو مرا به اتاق 24 ببری...
وقتی پدرم علتش را پرسید در جواب گفت: روزی خودم پدرم را به همبن اتاق آوردم.
پدر در فکر فرو رفت...دست پدربزرگ را گرفت و او را به خانه برگرداند.
وقتی علتش را پرسیدم در جوابم گفت: نمی خواهم روزی تو مرا به اتاق 24 ببری...