[b] آیا پیامبر تمام قرآن را تفسیر کرد؟[/b]
دراين مورد اقوال متعددي بيان شده:
ذهبي در كتاب خود بخشي را به جدل و گفتگو ميان اين دو گروه اختصاص داده:
گروه اول بر اين باور است كه پيامبر تمامي قرآن را تفسير كرده. سركرده آنها ابن تيميه است و شاهد آن آيه «لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ»[1]ميباشد. وي ميگويد« منظور از بيان در آيه، دربرداشتن معاني قرآن است همچنان كه الفاظ آن را دربردارد و پيامبر تمامي الفاظ قرآن را براي مردم بيان كرد، پس بايد معاني آن را هم بيان كند وگرنه در بياني كه خداوند آن را مأمور به آن كرده كوتاهي خواهد كرد و مقصر اين كوتاهي خواهد بود[2]
گروه دوم: كه فرد برجسته و شاخص آنان شمسالدين خوئي و جلالالدين سيوطياند اعتقاد دارند كه پيامبر تنها اندكي از آيات را تفسير كرده و از بقيه سخن نگفته. دليل آنان حديثي است كه بزاز از عايشه روايت ميكند كه «پيامبر جز تعدادي از آيات كه جبرئيل به او آموخته بود چيزي از قرآن را تفسير نمينمود»[3] سپس ذهبي درباره اين دو موضوع به تفصيل سخن گفته و در پايان گفتار هر دو گروه را مبالغهآميز ميشمرد و به گمان خود راه ميانه را انتخاب كرده و ميگويد:
پيامبر بسياري از آيات را تفسير كرده نه همه آن و آنچه را خداوند دانستن آن را خاص خود قرار داده مانند حقيقت روح و ندانستن زمان قيامت و يا آنچه عرب با تكيه بر زبان و لغت خويش آن را ميفهمد و پذيرفته نيست كسي آن را نفهمد پيامبر از تفسير آن خودداري نموده [4]
به نظر ميرسد راهي كه ذهبي گمان كرده راه ميانه است دور از واقعيت است و بعيد است كه پيامبر تفسير قسمت فراواني از آيات را رها كرده باشد، زيرا با توجه به انبوه احاديث وارده در بيان احكام شريعت و رواياتي كه از شخص پيامبر در شرح لغات سخت آيات آمده و به ضميمه آنچه كه از صحابه و اهلبيت در دست است ظاهراً جايي از قرآن كه نياز به تفسير و تبيين داشته باشد باقي نمانده. سخن منسوب به شمسالدين خوئي و سيوطي نيز نادرست است، زيرا سخن اين دو مربوط به تفاسير منقول از پيامبر است كه به عنوان تفسير نقل شده و تفسيري با اين خصوصيت از پيامبر كم است به ويژه اگر روايات اهلبيت را ناديده بگيريم (همچنان كه ناديده گرفتند) تفسير منقول از پيامبر اندك خواهد بود ولي واقعيت جز اين است و تفسير مأثور دامنه گسترده دارد، مخصوصاً با در نظر گرفتن سنت در در كنار قرآن كه بدين ترتيب بر حجم تفسير منقول افزوده ميشود
اما روايت عايشه بر فرض صحت سند (چون در سند آن محمد بن جعفر زبيري است و فرد مورد اعتمادي نيست) ربطي به بحث ندارد بلكه بيانگر رعايت ترتيب در تفسير آيات است يعني آيات به تعداد بر حسب عدد آياتي كه جبرئيل مياورد توسط پيامبر تفسير ميشد. اين مطلب به همان نكتهاي اشاره دارد كه عبدالرحمن سلمي ميگفت: كه اساتيد قرائت، آيات را همراه با عمل آن فراميگرفتند.
اما درباره آنچه ذهبي مورد استناد قرار داده و گفته: «آنچه را پيامبر بيان نفرمود عبارت است از آياتي كه مخصوص خداست مانند زمان وقوع قيامت و روح كه خداوند پيامبرش را هم از آنها آگاه نساخته» بايد گفت: اين كلام، كلام سخيفي است، زيرا در قرآن كريم، آيهاي كه آگاهي آن مخصوص پيامبر باشد وجود ندارد و اگر بود خداوند آن را نازل نميساخت و در دسترس عموم قرار نميداد چون قرآن براي همه مردم و براي تمامي جوامع بشري نازل شده. چگونه است خداوند آياتي را نازل كند كه نخواهد مرد معناي آن را بفهمند يا مفسران نتوانند تفسير كنند.
بنابراين صحيح اين است كه بگوييم پيامبر براي امت، به ويژه بزرگان صحابه تمام معاني آيات قرآن را بيان داشته و تمامي اهداف و مقاصد شريف قرآن را برايشان توضيح و شرح داده، به ويژه كه احاديث بر جاي مانده از ائمه درباره فروع احكام و مفاهيم عاليه قرآن را بدان ضميمه كنيم كه در اين صورت هيچ نقطه ابهامي درباره مفاهيم قرآن باقي نخواهد ماند
[1] نحل/44
[2] مقدمه في اصول التفسير،تقي الدين تيميه،ص5
[3] )الاتقان،جلال الدين سيوطي،ج4ص171هم چنين ر ك به:
جامع البيان ،محمدبن جريرطبري،ج1ص77
ضحي الاسلام ،احمد امين،ج2ص138
[4] التفسيروالمفسرون، محمدحسين ذهبي،ج1ص57
دراين مورد اقوال متعددي بيان شده:
ذهبي در كتاب خود بخشي را به جدل و گفتگو ميان اين دو گروه اختصاص داده:
گروه اول بر اين باور است كه پيامبر تمامي قرآن را تفسير كرده. سركرده آنها ابن تيميه است و شاهد آن آيه «لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ»[1]ميباشد. وي ميگويد« منظور از بيان در آيه، دربرداشتن معاني قرآن است همچنان كه الفاظ آن را دربردارد و پيامبر تمامي الفاظ قرآن را براي مردم بيان كرد، پس بايد معاني آن را هم بيان كند وگرنه در بياني كه خداوند آن را مأمور به آن كرده كوتاهي خواهد كرد و مقصر اين كوتاهي خواهد بود[2]
گروه دوم: كه فرد برجسته و شاخص آنان شمسالدين خوئي و جلالالدين سيوطياند اعتقاد دارند كه پيامبر تنها اندكي از آيات را تفسير كرده و از بقيه سخن نگفته. دليل آنان حديثي است كه بزاز از عايشه روايت ميكند كه «پيامبر جز تعدادي از آيات كه جبرئيل به او آموخته بود چيزي از قرآن را تفسير نمينمود»[3] سپس ذهبي درباره اين دو موضوع به تفصيل سخن گفته و در پايان گفتار هر دو گروه را مبالغهآميز ميشمرد و به گمان خود راه ميانه را انتخاب كرده و ميگويد:
پيامبر بسياري از آيات را تفسير كرده نه همه آن و آنچه را خداوند دانستن آن را خاص خود قرار داده مانند حقيقت روح و ندانستن زمان قيامت و يا آنچه عرب با تكيه بر زبان و لغت خويش آن را ميفهمد و پذيرفته نيست كسي آن را نفهمد پيامبر از تفسير آن خودداري نموده [4]
به نظر ميرسد راهي كه ذهبي گمان كرده راه ميانه است دور از واقعيت است و بعيد است كه پيامبر تفسير قسمت فراواني از آيات را رها كرده باشد، زيرا با توجه به انبوه احاديث وارده در بيان احكام شريعت و رواياتي كه از شخص پيامبر در شرح لغات سخت آيات آمده و به ضميمه آنچه كه از صحابه و اهلبيت در دست است ظاهراً جايي از قرآن كه نياز به تفسير و تبيين داشته باشد باقي نمانده. سخن منسوب به شمسالدين خوئي و سيوطي نيز نادرست است، زيرا سخن اين دو مربوط به تفاسير منقول از پيامبر است كه به عنوان تفسير نقل شده و تفسيري با اين خصوصيت از پيامبر كم است به ويژه اگر روايات اهلبيت را ناديده بگيريم (همچنان كه ناديده گرفتند) تفسير منقول از پيامبر اندك خواهد بود ولي واقعيت جز اين است و تفسير مأثور دامنه گسترده دارد، مخصوصاً با در نظر گرفتن سنت در در كنار قرآن كه بدين ترتيب بر حجم تفسير منقول افزوده ميشود
اما روايت عايشه بر فرض صحت سند (چون در سند آن محمد بن جعفر زبيري است و فرد مورد اعتمادي نيست) ربطي به بحث ندارد بلكه بيانگر رعايت ترتيب در تفسير آيات است يعني آيات به تعداد بر حسب عدد آياتي كه جبرئيل مياورد توسط پيامبر تفسير ميشد. اين مطلب به همان نكتهاي اشاره دارد كه عبدالرحمن سلمي ميگفت: كه اساتيد قرائت، آيات را همراه با عمل آن فراميگرفتند.
اما درباره آنچه ذهبي مورد استناد قرار داده و گفته: «آنچه را پيامبر بيان نفرمود عبارت است از آياتي كه مخصوص خداست مانند زمان وقوع قيامت و روح كه خداوند پيامبرش را هم از آنها آگاه نساخته» بايد گفت: اين كلام، كلام سخيفي است، زيرا در قرآن كريم، آيهاي كه آگاهي آن مخصوص پيامبر باشد وجود ندارد و اگر بود خداوند آن را نازل نميساخت و در دسترس عموم قرار نميداد چون قرآن براي همه مردم و براي تمامي جوامع بشري نازل شده. چگونه است خداوند آياتي را نازل كند كه نخواهد مرد معناي آن را بفهمند يا مفسران نتوانند تفسير كنند.
بنابراين صحيح اين است كه بگوييم پيامبر براي امت، به ويژه بزرگان صحابه تمام معاني آيات قرآن را بيان داشته و تمامي اهداف و مقاصد شريف قرآن را برايشان توضيح و شرح داده، به ويژه كه احاديث بر جاي مانده از ائمه درباره فروع احكام و مفاهيم عاليه قرآن را بدان ضميمه كنيم كه در اين صورت هيچ نقطه ابهامي درباره مفاهيم قرآن باقي نخواهد ماند
[1] نحل/44
[2] مقدمه في اصول التفسير،تقي الدين تيميه،ص5
[3] )الاتقان،جلال الدين سيوطي،ج4ص171هم چنين ر ك به:
جامع البيان ،محمدبن جريرطبري،ج1ص77
ضحي الاسلام ،احمد امين،ج2ص138
[4] التفسيروالمفسرون، محمدحسين ذهبي،ج1ص57