يك روز خاتم الانبياء حضرت محمّد مصطفى (ص) با آقا اميرالمؤمنين على (ع) در ميان نخلستانها نشسته بودند كه يك وقت سر و كله زنبور عسلى ظاهر شد و شروع كرد دور پيغمبر اكرم (ص) چرخيدن .
پيغمبر (ص) فرمود: يا على ! مى دانى اين زنبور چه مى گويد؟ حضرت على (ع) فرمود: خير. رسول اكرم (ص) فرمودند: اين زنبور امروز ما را مهمان كرده و مى گويد: يك مقدار عسل در فلان محل گذاشته ام ، آقا اميرالمؤمنين (ع) را بفرستيد تا آن را از آن محل بياورد. اميرالمؤمنين على (ع) بلند شدند و آن عسل را از آن محل آوردند . حضرت رسول خدا (ص) فرمود: اى زنبور ، غذاى شما كه از شكوفه گل تلخ است به چه علّتى آن شكوفه به عسل شيرين تبديل مى شود؟ زنبور گفت : يا رسول اللّه ، شيرينى اين عسل ، از بركت ذكر وجود مقدّس شما و خاندان شماست ، چون هر وقت ، مقدارى از شكوفه استفاده مى كنيم همان لحظه به ما الهام مى شود كه سه بار بر شما صلوات بفرستيم .
وقتى كه مى گوئيم : « اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد » به بركت صلوات بر شما ، عسل ما شيرين مى شود .
منبع : داستان هایی از اذکار و ختوم و ادعیه مجرب ، نوشته : علی میرخلف زاده