حرف هاي مجرمي كه بعد از سالها از اولياي دم رضايت گرفت
عروس يك ماهه قرباني خشم شوهر شد؛ اين از تيترهايي بود كه وقتي امير همسرش را كشت در صفحه حوادث روزنامهها خودنمايي كرد. امير متهم است همسر جوانش را به خاطر اختلافي كه بر سر مسائل كوچك داشتند به قتل رساندهاست. امير كه پيش از اين به قصاص محكوم شده بود با تلاش خانوادهاش و مسئولان اجراي احكام توانست رضايت اوليايدم را جلب كند. او براي ما از ازدواجش، قتل همسرش و روزهاي زندان ميگويد.
چند سال است كه در زندان هستي؟
9 سال. خيلي سخت است كه اين همه سال در زندان به انتظار مرگ بنشيني.
متهم هستي همسرت را كشتي. قبول داري؟
بله قبول دارم. من او را كشتم و از كارم پشيمان هستم.
چرا اين كار را كردي؟
من آدمي عصبي بودم كه كارهاي خطرناكي ميكردم. در آن لحظه هم اصلا متوجه نشدم چهاتفاقي افتاد و دست خودم نبود.
چه مدتي بود كه ازدواج كرده بودي؟
حدود يك ماه.
يك ماه؟ اين مدت براي اين كه اختلافتان تا حدي پيش برود كه بخواهي او را بكشي، كم است.
بله ميدانم. توضيح دادم كه من آدمي عصبي هستم و وقتي عصباني ميشوم كارهايم دست خودم نيست.
هميشه با همسرت دعوا ميكردي؟
بيشتر روزها با هم دعوا ميكرديم. او كارهايش را درست انجام نميداد و من را ناراحت ميكرد.
چرا اينطور بود؟
نميدانم زن سركشي بود و اگر به او اعتراض ميكردم جوابم را ميداد.
چه كارهايي ميكرد كه تو عصباني ميشدي؟
مثلا غذا درست نميكرد. توقع داشتم وقتي به خانه ميروم غذا آماده باشد، اما همسرم هيچ وقت به اين خواسته من توجهي نميكرد و هر وقت به خانه ميرفتم غذا حاضر نبود. با اين كه ميدانست عصباني ميشوم باز هم اين كار را تكرار ميكرد.
تو چه برخوردي ميكردي؟
كتكش ميزدم.
فكر ميكني اين كارت درست بود؟
نه. اما واقعا فوري عصبي ميشدم و نميتوانستم خودم را كنترل كنم.
چرا از او جدا نشدي؟
همسرم را دوست داشتم و دليلي نداشت كه از او جدا شوم.
اين چه عشقي بود كه تو نسبت به او داشتي و هر بار همسرت را ميزدي و زخمياش ميكردي. مگر وقتي آدم كسي را دوست دارد او را ميزند؟
من آدمي عصبي بودم. اشتباه كردم درست است.
در يك ماهي كه با هم زندگي كرديد چند بار او را كتك زدي؟
درست يادم نيست شايد پنج يا شش بار.
خانوادهاش در جريان بودند كه تو همسرت را ميزني؟
نه.همسرم زن توداري بود و در اين باره به كسي چيزي نميگفت.
خانواده خودت چطور؟
خانواده خودم ميدانستند. يكي دوباري برادرم ديد كه زنم را كتك ميزنم.
آنها واكنشي نشان نميدادند؟
برادرم من را نصيحت ميكرد كه اين كار را نكن و زندگيات را به باد نده، اما من توجهي نميكردم، برايم اهميتي نداشت. فكر نميكردم يك روز همسر زيبايم را از دست بدهم و خودم عامل قتلش باشم.
گفتي همسرت را جلوي برادرت كتك ميزدي.چرا اينكار را كردي؟
آن روز برادرم براي ناهار به خانه ما آمده بود. ما تازه از سر كار آمده بوديم. كار ما اينطور بود كه ظهر براي ناهار به خانه ميرفتيم و بعد از يكي دو ساعت دوباره برميگشتيم. آن روز هم با برادرم به خانه رفتم. وقتي ديدم ناهار آماده نيست عصباني شدم و با كمربند همسرم را زدم.
برادرت چه واكنشي نشان داد؟
ناراحت شد و سعي كرد جلوي من را بگيرد. بعد هم كه با هم به كارگاه رفتيم ناراحت شد و با من حرف نزد.
تو و برادرت با هم كار ميكرديد؟
بله، هردوي ما نجار بوديم. با هم كار ميكرديم. البته من برادرم را خيلي اذيت ميكردم، اما او هميشه گذشت ميكرد. من انتظار داشتم همسرم هم گذشت كند، اما او عذرخواهي من را قبول نميكرد.
در پرونده آمده است كه معتاد هستي. اين درست است؟
بله.من معتاد بودم. البته در حال حاضر نيستم و ترك كردم. اين چند سال كه در زندان بودم اعتيادم را ترك كردم. سعي كردم انسان درستكاري باشم.
فكر نميكني اين همه آزاري كه به همسرت ميرساندي به خاطر اعتيادت بود؟
بله درست است يكي از مشكلاتي كه ما داشتيم همين بود. زنم از اعتياد من ناراحت بود.
وقتيبا تو ازدواج كرد نميدانست كه معتادي؟
زماني كه به خواستگارياش رفتم، حرفي نزدم و بعد از عقدمان بود كه فهميد من معتاد هستم. به من گفت ترك كن. من هم قول دادم اينكار را ميكنم.
اعتيادت را ترك كردي؟
راستش را بخواهيد ترك نكردم. همسرم هم به خانوادهاش نگفته بود كه مشكلي پيش نيايد. البته به او گفتم كه ترك كردم و ديگر اين كار را نميكنم، اما واقعا اعتيادم را ترك نكردهبودم. بعد از ازدواجمان بود كه متوجه شد من هنوز معتاد هستم و همين هم آزارش ميداد.
در مورد روز قتل بگو . چطور شد كه همسرت را كشتي؟
آن روز به خانه رفتم و باز ديدم ناهار آماده نيست. باهم درگير شديم گفتم تو حق نداري من را اينطور ناراحت كني. گفت كه من حق ندارم به او دستور بدهم. دعوا شروع شد، من هم عصباني شدم آنقدر ناراحت شدم كه دوباره به جانش افتادم و او را كتك زدم. آنقدر او را كتك زدم كه بدنش زخمي شد. يكدفعه تعادلش به هم خورد و سرش به ديوار برخورد كرد و روي زمين افتاد. من هم كنارش نشستم و خيلي اصرار كردم بلند شود تا به دكتر برويم. عصباني بود و از من خواست تنهايش بگذارم.گفت برو و بگذار به درد خودم بميرم.
تو چه كردي؟
كنارش نشسته بودم و اصرار ميكردم كه بلند شود تا به دكتر برويم از كارم پشيمان شده بودم. خيلي ناراحت بودم و نميدانستم چه بايد بكنم تا اين كه برادرم آمد.
چرا سعي نكردي از برادرت كمك بگيري؟
وقتي در زد خيلي دستپاچه شدم. گفتم تو برو كارگاه من هم ميآيم. ديگر چيزي نپرسيد و رفت. وقتي نتوانستم همسرم را راضي كنم تا با من بيايد، به كارگاه رفتم و موضوع را به برادرم گفتم. او هم با عجله به سمت خانه من رفت. بعد از چند ساعت با من تماس گرفت و گفت كه كار از كار گذشته است.
برادرت او را دكتر نبرده بود؟
وقتي برادرم رسيده بود همسرم را بيهوش پيدا كرده بود. به نزديكترين درمانگاه برده بود، اما گفته بودند بايد به بيمارستان برود. در بيمارستان هم به برادرم گفته بودند كه ديگر كار تمام است.
چه كسي موضوع را به پليس اطلاع داد؟
برادرم ماموران را خبر كرد. او از كاري كه من كرده بودم خيلي ناراحت بود و تا مدتها با من صحبت نميكرد.
خانواده همسرت اصرار زيادي داشتند كه حكم را اجرا كنند و سالهاي زيادي از اين موضوع گذشت. آنها راضي نبودند كه تو آزاد شوي. چه شد كه بالاخره موفق شدي رضايت آنها را بگيري؟
راستش را بخواهيد خانوادهام تلاش زيادي كردند. البته عمل خودم هم خيلي مهم بود. در زندان اعتيادم را ترك كردم. سعي كردم خودم را تغيير بدهم و به سمت خدا رفتم، نماز خواندم و دعا كردم. براي همسرم خيلي دعا كردم و از او طلب بخشش كردم. از او خواستم به خاطر ظلمي كه كردم من را ببخشد.
جلسات مشاورهام را مرتب ميرفتم و با مددكارم و روانشناس زندان در ارتباط بودم. از كاري كه كردم خيلي ناراحت بودم. ميدانستم زندان حق من است و بايد آن را تحمل كنم.بايد تاوان ظلمي كه كردم را بدهم. از خانوادهام خواستم هر چه دارم بفروشند و به خانواده همسرم بدهند. اين حقشان بود، اين مهريه دخترشان بود. هر چند آنها اين پول را قبول نكردند، اما به هر حال متوجه شدند كه من تنبيه شدم.
يك روز با پدر همسرم تماس گرفتم و گفتم هر چه دارم فروختم و برايتان فرستادم نامه نوشتم كه تفاضل ديه نميخواهم و حالا آماده قصاص هستم. يك سال بعد آنها بدون اين كه ديگر اصراري براي رضايت داشته باشم، آمدند و اعلام رضايت كردند.
من فكر ميكنم آنها متوجه شدند كه من پشيمان شدم و اصلاح شدم. البته اجراي احكام هم تلاش زيادي كرد و من از همه آنها تشكر ميكنم.
وقتي از زندان آزاد شدي چه خواهي كرد؟
سعي ميكنم انسان خوبي باشم، آرام باشم و ديگر اشتباهات گذشته را تكرار نكنم و اميدوارم بتوانم از اين به بعد انسان مفيدي باشم.
مرجان لقايي/جام جم
عروس يك ماهه قرباني خشم شوهر شد؛ اين از تيترهايي بود كه وقتي امير همسرش را كشت در صفحه حوادث روزنامهها خودنمايي كرد. امير متهم است همسر جوانش را به خاطر اختلافي كه بر سر مسائل كوچك داشتند به قتل رساندهاست. امير كه پيش از اين به قصاص محكوم شده بود با تلاش خانوادهاش و مسئولان اجراي احكام توانست رضايت اوليايدم را جلب كند. او براي ما از ازدواجش، قتل همسرش و روزهاي زندان ميگويد.
چند سال است كه در زندان هستي؟
9 سال. خيلي سخت است كه اين همه سال در زندان به انتظار مرگ بنشيني.
متهم هستي همسرت را كشتي. قبول داري؟
بله قبول دارم. من او را كشتم و از كارم پشيمان هستم.
چرا اين كار را كردي؟
من آدمي عصبي بودم كه كارهاي خطرناكي ميكردم. در آن لحظه هم اصلا متوجه نشدم چهاتفاقي افتاد و دست خودم نبود.
چه مدتي بود كه ازدواج كرده بودي؟
حدود يك ماه.
يك ماه؟ اين مدت براي اين كه اختلافتان تا حدي پيش برود كه بخواهي او را بكشي، كم است.
بله ميدانم. توضيح دادم كه من آدمي عصبي هستم و وقتي عصباني ميشوم كارهايم دست خودم نيست.
هميشه با همسرت دعوا ميكردي؟
بيشتر روزها با هم دعوا ميكرديم. او كارهايش را درست انجام نميداد و من را ناراحت ميكرد.
چرا اينطور بود؟
نميدانم زن سركشي بود و اگر به او اعتراض ميكردم جوابم را ميداد.
چه كارهايي ميكرد كه تو عصباني ميشدي؟
مثلا غذا درست نميكرد. توقع داشتم وقتي به خانه ميروم غذا آماده باشد، اما همسرم هيچ وقت به اين خواسته من توجهي نميكرد و هر وقت به خانه ميرفتم غذا حاضر نبود. با اين كه ميدانست عصباني ميشوم باز هم اين كار را تكرار ميكرد.
تو چه برخوردي ميكردي؟
كتكش ميزدم.
فكر ميكني اين كارت درست بود؟
نه. اما واقعا فوري عصبي ميشدم و نميتوانستم خودم را كنترل كنم.
چرا از او جدا نشدي؟
همسرم را دوست داشتم و دليلي نداشت كه از او جدا شوم.
اين چه عشقي بود كه تو نسبت به او داشتي و هر بار همسرت را ميزدي و زخمياش ميكردي. مگر وقتي آدم كسي را دوست دارد او را ميزند؟
من آدمي عصبي بودم. اشتباه كردم درست است.
در يك ماهي كه با هم زندگي كرديد چند بار او را كتك زدي؟
درست يادم نيست شايد پنج يا شش بار.
خانوادهاش در جريان بودند كه تو همسرت را ميزني؟
نه.همسرم زن توداري بود و در اين باره به كسي چيزي نميگفت.
خانواده خودت چطور؟
خانواده خودم ميدانستند. يكي دوباري برادرم ديد كه زنم را كتك ميزنم.
آنها واكنشي نشان نميدادند؟
برادرم من را نصيحت ميكرد كه اين كار را نكن و زندگيات را به باد نده، اما من توجهي نميكردم، برايم اهميتي نداشت. فكر نميكردم يك روز همسر زيبايم را از دست بدهم و خودم عامل قتلش باشم.
گفتي همسرت را جلوي برادرت كتك ميزدي.چرا اينكار را كردي؟
آن روز برادرم براي ناهار به خانه ما آمده بود. ما تازه از سر كار آمده بوديم. كار ما اينطور بود كه ظهر براي ناهار به خانه ميرفتيم و بعد از يكي دو ساعت دوباره برميگشتيم. آن روز هم با برادرم به خانه رفتم. وقتي ديدم ناهار آماده نيست عصباني شدم و با كمربند همسرم را زدم.
برادرت چه واكنشي نشان داد؟
ناراحت شد و سعي كرد جلوي من را بگيرد. بعد هم كه با هم به كارگاه رفتيم ناراحت شد و با من حرف نزد.
تو و برادرت با هم كار ميكرديد؟
بله، هردوي ما نجار بوديم. با هم كار ميكرديم. البته من برادرم را خيلي اذيت ميكردم، اما او هميشه گذشت ميكرد. من انتظار داشتم همسرم هم گذشت كند، اما او عذرخواهي من را قبول نميكرد.
در پرونده آمده است كه معتاد هستي. اين درست است؟
بله.من معتاد بودم. البته در حال حاضر نيستم و ترك كردم. اين چند سال كه در زندان بودم اعتيادم را ترك كردم. سعي كردم انسان درستكاري باشم.
فكر نميكني اين همه آزاري كه به همسرت ميرساندي به خاطر اعتيادت بود؟
بله درست است يكي از مشكلاتي كه ما داشتيم همين بود. زنم از اعتياد من ناراحت بود.
وقتيبا تو ازدواج كرد نميدانست كه معتادي؟
زماني كه به خواستگارياش رفتم، حرفي نزدم و بعد از عقدمان بود كه فهميد من معتاد هستم. به من گفت ترك كن. من هم قول دادم اينكار را ميكنم.
اعتيادت را ترك كردي؟
راستش را بخواهيد ترك نكردم. همسرم هم به خانوادهاش نگفته بود كه مشكلي پيش نيايد. البته به او گفتم كه ترك كردم و ديگر اين كار را نميكنم، اما واقعا اعتيادم را ترك نكردهبودم. بعد از ازدواجمان بود كه متوجه شد من هنوز معتاد هستم و همين هم آزارش ميداد.
در مورد روز قتل بگو . چطور شد كه همسرت را كشتي؟
آن روز به خانه رفتم و باز ديدم ناهار آماده نيست. باهم درگير شديم گفتم تو حق نداري من را اينطور ناراحت كني. گفت كه من حق ندارم به او دستور بدهم. دعوا شروع شد، من هم عصباني شدم آنقدر ناراحت شدم كه دوباره به جانش افتادم و او را كتك زدم. آنقدر او را كتك زدم كه بدنش زخمي شد. يكدفعه تعادلش به هم خورد و سرش به ديوار برخورد كرد و روي زمين افتاد. من هم كنارش نشستم و خيلي اصرار كردم بلند شود تا به دكتر برويم. عصباني بود و از من خواست تنهايش بگذارم.گفت برو و بگذار به درد خودم بميرم.
تو چه كردي؟
كنارش نشسته بودم و اصرار ميكردم كه بلند شود تا به دكتر برويم از كارم پشيمان شده بودم. خيلي ناراحت بودم و نميدانستم چه بايد بكنم تا اين كه برادرم آمد.
چرا سعي نكردي از برادرت كمك بگيري؟
وقتي در زد خيلي دستپاچه شدم. گفتم تو برو كارگاه من هم ميآيم. ديگر چيزي نپرسيد و رفت. وقتي نتوانستم همسرم را راضي كنم تا با من بيايد، به كارگاه رفتم و موضوع را به برادرم گفتم. او هم با عجله به سمت خانه من رفت. بعد از چند ساعت با من تماس گرفت و گفت كه كار از كار گذشته است.
برادرت او را دكتر نبرده بود؟
وقتي برادرم رسيده بود همسرم را بيهوش پيدا كرده بود. به نزديكترين درمانگاه برده بود، اما گفته بودند بايد به بيمارستان برود. در بيمارستان هم به برادرم گفته بودند كه ديگر كار تمام است.
چه كسي موضوع را به پليس اطلاع داد؟
برادرم ماموران را خبر كرد. او از كاري كه من كرده بودم خيلي ناراحت بود و تا مدتها با من صحبت نميكرد.
خانواده همسرت اصرار زيادي داشتند كه حكم را اجرا كنند و سالهاي زيادي از اين موضوع گذشت. آنها راضي نبودند كه تو آزاد شوي. چه شد كه بالاخره موفق شدي رضايت آنها را بگيري؟
راستش را بخواهيد خانوادهام تلاش زيادي كردند. البته عمل خودم هم خيلي مهم بود. در زندان اعتيادم را ترك كردم. سعي كردم خودم را تغيير بدهم و به سمت خدا رفتم، نماز خواندم و دعا كردم. براي همسرم خيلي دعا كردم و از او طلب بخشش كردم. از او خواستم به خاطر ظلمي كه كردم من را ببخشد.
جلسات مشاورهام را مرتب ميرفتم و با مددكارم و روانشناس زندان در ارتباط بودم. از كاري كه كردم خيلي ناراحت بودم. ميدانستم زندان حق من است و بايد آن را تحمل كنم.بايد تاوان ظلمي كه كردم را بدهم. از خانوادهام خواستم هر چه دارم بفروشند و به خانواده همسرم بدهند. اين حقشان بود، اين مهريه دخترشان بود. هر چند آنها اين پول را قبول نكردند، اما به هر حال متوجه شدند كه من تنبيه شدم.
يك روز با پدر همسرم تماس گرفتم و گفتم هر چه دارم فروختم و برايتان فرستادم نامه نوشتم كه تفاضل ديه نميخواهم و حالا آماده قصاص هستم. يك سال بعد آنها بدون اين كه ديگر اصراري براي رضايت داشته باشم، آمدند و اعلام رضايت كردند.
من فكر ميكنم آنها متوجه شدند كه من پشيمان شدم و اصلاح شدم. البته اجراي احكام هم تلاش زيادي كرد و من از همه آنها تشكر ميكنم.
وقتي از زندان آزاد شدي چه خواهي كرد؟
سعي ميكنم انسان خوبي باشم، آرام باشم و ديگر اشتباهات گذشته را تكرار نكنم و اميدوارم بتوانم از اين به بعد انسان مفيدي باشم.
مرجان لقايي/جام جم