[font=arial, helvetica, sans-serif]یادش بخیر… آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست، اونا یه درس از ما عقب تر باشن[/font]
یادش بخیر نوار کاستهای علی مردان خان و خروس زری
یادش بخیر اون وقتا به جای دلمون سر زانوهامون زخم بود به خاطر بازی تو کوچه.
یادش بخیر چقدر حرص میخوردیم وقتی روز تعطیل رسمی با جمعه تداخل داشت ؟!
یادش بخیر ما بچه بودیم یه بازی بود به نام :
«همه ساکت بودند ناگهان خری گفت» …
صد برابر پلی استیشن ۳ لذت داشت !
«همه ساکت بودند ناگهان خری گفت» …
صد برابر پلی استیشن ۳ لذت داشت !
یادش به خیر زمانی که راهنمایی بودیم یه دبیر داشتیم هر موقع از دست ما عصبانی میشد میگفت:
گوساله ها خجالت بکشید من جای پدرتون هستم!
گوساله ها خجالت بکشید من جای پدرتون هستم!
یادش بخیر یه زمانی توو مدرسه با دوستمون هماهنگ می کردیم که :
تو اجازه بگیر برو بیرون منم ۲دقیقه دیگه میام!
بعد معلم عقده ای می گفت صبر کن تا دوستت بیاد بعد برو…..
من که حلالشون نمی کنم!!!!!
تو اجازه بگیر برو بیرون منم ۲دقیقه دیگه میام!
بعد معلم عقده ای می گفت صبر کن تا دوستت بیاد بعد برو…..
من که حلالشون نمی کنم!!!!!
یادش بخیر بچه بودیم اون موقع ها شماره ها روی تلفن نمی افتاد !
زنگ میزدیم مزاحم میشدیم
زنگ میزدیم مزاحم میشدیم
یادش بخیر قدیمـا رو عیدی فک و فامیل حســـــاب باز میکردیم
الانا خیلـــی بهمون لطف کنن ماچمون میکنن…!
الانا خیلـــی بهمون لطف کنن ماچمون میکنن…!
یادش بخیر والا ما بچه بودیم همش اون خانوم مجری مهربونه بودا خانوم رضایی! میگفت: شما… مام میگفتیم: ما؟ میگفت: بعله شما که نزدیک تلویزیون نشستی،یکم برو عقبتر بشین! مام میرفتیم عقب! بعد میگفت: یکم عقبتر! آقا مام تا نزدیکیهای در ورودی میرفتیم عقب که نکنه لج کنه کارتون نشون نده..! یعنی یههمچین اسکولای دوست داشتنی ای بودیم ما..!
یادش بخیر مبسر آبخوری داشتیم چقدر باید التماسش میکردیم تا اجاز می داد با دست آب بخوریم
یادش بخیر تو پنکه روشن می گفتیم آآآآآآآآآآآ….
یادش بخیر سال های دور از خانه و اوشین و پا کوتاه و پا ریکال و پرین
یادش بخیر آرزومون بزرگ شدن بود و حالا…
یادش بخیر الک دولک تو کوچه و ترس از چوبی که ممکنه بخوره تو سرت
یادش بخیر خروس جنگی و سبیل آتشین و آفتاب مهتاب و لی لی و دزد وپلیس و…
یادش بخیر هر روز زنگ در خونه همسایه مون رو میزدیم فرار می کردیم
یادش بخیر اول دبستان که بودیم کل زنگ تفریح رو اول صف وایمیستادیم تا اولین نفر هایی باشیم که تو کلاس میرفتیم!
یادش بخیر، آسیاب بشین میشینم، آسیاب پاشو پامیشم، آسیاب بچرخ میچرخم، آسیاب پاشو،پا نمیشم؛
یادش بخیر، موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میزاشتیم رو میز که تقلب نکنیم.
یادش بخیر، که چه حالی ازت گرفته می شد وقتی تعطیلات عید داشت تموم می شد و یادتمی آمد پیک نوروزیت را با اون همه تکالیفی که معلمت بهت داده رو هنوز انجام ندادی
یادش بخیر، سره کلاس انشاء که میشد اگه نوشته بودیم دل تو دلمون نبود معلم صدا بزنه ولی اگه ننوشته بودیم زنگ استراحت دل درد میگرفتیم!
یادش بخیر، یک مدت از این مداد تراش رو میزی ها مد شده بود هرکی از اونا داشت خیلی با کلاس بود.
یادش بخیر، بازی اسم فامیل. میوه:ریواس. غذا:ریواس پلو…..!
یادش بخیر، تو نیمکت ها باید سه نفری می نشستیم بعد موقع امتحان نفر وسطی باید میرفت زیر میز.