فهم عمومی از علم و تکنولوژی (1)
چکیده:
همه ساله اخبار حیرت آوری از کسانی که به طلسم، سرکتاب باز کردن، فالگیری و کفبینی، رمالی، جادوگری و غیبگویی، اسپند، مهرهء مار، نحوست یا شگون اعداد، زدن ضربه به تخته برای ردّ بلا، خوش یُمنی نعل اسب و نحوست گربهء سیاه، صبر کردن پس از عطسه، خواص سنگ ماه تولّد و دعانویسی و ... باور دارند، منتشر میشود. شیادان و سودجویان، تاجران برنامه های فریب عمومی هستند و عواید زیادی از ناآگاهی تودههای مردم بهدست میآورند. با مراجعهای کوتاه به انواع سایت ها و مجلات زرد و حتی خانوادگی و اجتماعی، میتوان دهها نمونه از ابزار و آلات و انواع فالها را مشاهده نمود. نرمافزارهای آموزش این نوع فالگیری ها و ابزارهای مرتبط با آن به قیمتهای گزاف بهفروش میرسد و آمارهای منتشر شده در این زمینه از اقبال عمومی رو به گسترش به موهوماتی نظیر فال تاروت و فال تیله و قهوه و نخود، و مراجعه به فالگیران و شیّادان حکایت دارد. ما بر آنیم در سلسله مقالاتی ذیل عنوان "فهم عمومی از علم و تکنولوژی" با ترویج روشمند دانش عمومی، حقههای رمّالان و شیّادان را برملا کنیم و نیرنگ و فریب آنان را افشا نماییم.
مقدمه
رمّالان و شیّادان با بهره گیری از جهل و ناآگاهی عمومی ، همواره در پی توسعه برنامه فریب عمومی هستند و همه ساله از همین راه ، منفعت مالی هنگفتی عاید خود میکنند. مقصود از "برنامهء فریب عمومی" ، طرحی کلی از مجموعه اعمالی است که ناآگاهی عمومی از محتوای دانش و نگرش علمی را هدف گرفته است. مجریان برنامه فریب عمومی به فراخور سطح دانش و قوای ادراکی مشتریان و مخاطبان خود، ترفند ها و حیله های گوناگونی را بهکار می بندند. چرا که به خوبی می دانند مکانیسم و سطح اقناع پذیری افراد ، طیف وسیعی را در بر میگیرد و همگان را نمی توان در قبال موضوعی خاص با یک رده استدلال اقناع نمود. در منطق مقدماتی یک مثال کلاسیک هست که قرابت محتوایی زیادی با موضوع بحث ما دارد. نزد منطق سلیم بدیهی است که از دو مقدمهء 1-در باز است. و 2-باز ، پرنده است نمی توان استنتاج نمود که 3- در پرنده است! چرا که چنین استنتاجی، آشکارا مبتنی بر یک سنخ سوء استعمال و مغالطه اشتراک الفاظ است و بعید است کسی این استدلال را بپذیرد و از دو مقدمه فوق قانع شود که "در، پرنده است". به وضوح میتوان دریافت که فریبی در این استدلال نهفته و لفظ "باز" در مقدمه اول و دوم در دو معنای متفاوت بهکار رفته است. اما اوضاع همیشه به این سادگی ها نیست. در زندگی معمول و روزمره، (در پرنده است) های بیشماری در باورهای آکسیوماتیک ما رخنه کرده و بسیاری از ما ممکن است ناغافل باورهایی بدیهی داشته باشیم که نوعاً از سنخ همین استنتاج بی پایهء (در پرنده است) باشند. تشخیص سره از ناسره و تمییز باورهای منطقاً درست، از باورهای مخدوش و مغشوش ، مستلزم آشنایی به فنون منطق و یک فرایند فکری همه جانبه است. ما در این نوشتار برآنیم با بر شمردن مصداق های ملموس ، حدود و ثغور استدلال علمی را تعیین نماییم و مرزبندی مستحکمی که میان علم از سویی و اوهام و باورهای خرافی از سوی دیگر وجود دارد تشریح نماییم.
1.1 متافیزیک چیست؟
شیادان و هدایتکنندگان برنامهء فریب عمومی گاه برای موجّه کردن روشهای خود دست به دامان بهکارگیری واژگان پرطمطراق و تکدّی و استقراض از اصطلاحات تخصصی حوزههای دانش و فلسفه میشوند. از آنجا که در روزگار ما با وجود گردش حجم انبوه دانش و اطلاعات عمومی ، کمتر از گذشته میتوان افراد را با واژگانی چون آل، بختک، یک سر و دو گوش و .... فریب داد و اقناع کرد ، واژگانی همچون متافیزیک، کوانتوم، الکترومغناطیس، انرژی و ... از جمله الفاظ پرکاربرد رمّالان و فالگیران و نادانشمندان زمانه ماست. علیالظاهر مشابهت دو اصطلاح متافیزیک و فیزیک سبب شده رمّالان بر موج ناآگاهی تودههای ناآشنا با دانش و فلسفه سوار شوند و فرومایگی اعمال فریبکارانه خود را بپوشانند. به لحاظ لغوی متافیزیک متشکل از دو کلمه "متا" به معنای بَعد و "فیزیک" به معنای طبیعت است و در ترجمه های معمول آن را با "مابَعدالطبیعه" معادل میکنند. متافیزیک بهمعنای دقیق آن شاخهای است از فلسفه (همانگونه که اپیستمولوژی (معرفتشناسی) epistemology ، زیبایی شناسی aesthetics و... شعوبی از فلسفه هستند). متافیزیک به گفته ارسطو جستوجوی نخستین اصلها و علتها و بررسیِ بودن به مثابهء بودن است، پرسشهای بنیادی متافیزیک درباره بودن، نبودن، شدن، یکی، بسیاری و... است. متافیزیک در این معنا به نوعی همان "آنتولوژی" ontology (وجودشناسی) یا بودنشناسی است. واژهء متافیزیک ساختهء شاگردان ارسطو و نامی بود برای نامیدن دستهای از نوشتههای او که "پس از فیزیک" بودند. ولی این نام در دورههای بعد به معنایی که در بالا توضیح داده شد بهکار رفت. خود ارسطو به جای واژهء (متافیزیک) عبارت (دانش یا فلسفهء نخستین) را بهکار برده است. افراد ناآشنا با واژگان حوزه علوم و فلسفه، مابعدالطبیعه را با ماوراءالطبیعه جابهجا گرفتهاند و از روی ناآگاهی به پدیدههای عجیب و فراطبیعی (در صورت وجود) یا بهعبارتی آنچه که پدیدههای پارانرمال paranormal خوانده میشوند عنوان متافیزیک اطلاق میکنند! محتملاً بارها شنیدهایم که کسانی خواص سنگ ها یا فال تاروت یا احضار ارواح و ... را زیرمجموعه مسائل متافیزیکی عنوان میکنند و علیالاصول تصور میکنند متافیزیک به معنای پدیدههایی است که فیزیک از توصیف و تفسیر آن عاجز است! این سوءبرداشت تا به آنجا رایج و معمول شده که حتی دانشگاهیان نیز درک و قضاوت صحیحی در قبال حیطه مبحث متافیزیک ندارند. جابهجا گرفتن دو اصطلاح مابعدالطبیعه و ماوراءالطبیعه چنان رایج است که برای نمونه کتاب "هر آنچه لازمست درباره مسائل فراطبیعی (پارانرمال) بدانید"Everything you need to know about the paranormal phenomenon)) نوشتهء سیلیویا براون در فارسی ذیل عنوان (پدیدههای متافیزیکی!) ترجمه شدهاست. باری مخاطب فارسی زبان، پارانرمال را با متافیزیک جابهجا گرفته و این دو را به غلط با هم یکی تصور میکند. سیلیویا براون در این کتاب از اشباح ، پریدریایی، خونآشام، اشیای ناشناخته فضایی (UFO)، احضار ارواح و طلسم و برونفکنی روح و هاله و ... صحبت میکند و ناشر در مقدمه، کتاب او را اینگونه معرفی میکند: کتابی که پیش رو دارید نوشتهء یکی از بزرگترین نویسندگان عرصهء متافیزیک جهان است! سیلویا براون نویسنده چندین کتاب پرفروش با کامل ترین راهنمای خود درباره مسائل متافیزیک است! کتاب پدیدههای متافیزیکی فرهنگ کوچکی است که تمامی مسائل متافیزیکی مؤثر بر زندگی ما را در بر میگیرد! طراحان برنامه فریب عمومی که عموماً تبلیغ محصولات خود را در برنامههای زرد تلویزیونی ماهوارهای و روی میلیونها وبسایت شبکه اینترنت قرار میدهند نیز از این قاعده مستثنی نیستند. آنان با ترفندهای گوناگون محصولاتی نظیر تکههای سنگ، برچسب دفع سموم بدن!، مهره مار، دستبند انرژی و آرامش! ، دارو و درمانهای دروغین افزایش قد و لاغری و CD های ترک اعتیاد و ... را در مقیاس انبوه به فروش میرسانند و سوار بر ناآگاهی عمومی ، تجارت آلوده خود را پیش میبرند. رمّالان و شیّادان روزگار ما برای فروش تولیدات خود، دست به دامان بهکارگیری واژگان پر ابهت و پرطنینی چون متافیزیک و امواج الکترومغناطیس و ... میشوند تا بلکه مخاطب ناآگاه ، تصور کند کارکرد محصولات فوق، از پشتوانهای علمی (مخاطب ناآگاه، متافیزیک را بهمعنای فیزیک جدید یا چیزی ورای فیزیک و لذا آن را نوعی علم تلقی کرده و بلکه معتبرتر میداند) برخوردار است. به همین جهت در تبلیغات شیّادانهء آنها دیگر سخنی از بلغم و صفرا و طبائع اربعه و سردی و گرمی و آب و باد و خاک و آتش نیست. سخن از متافیزیک است و نیروی مغناطیس! عبارات زیر عیناً از متن تبلیغات اینترنتی فروش مهرهء مار نقل شده است:
[ ... مهره مار دراولین برخورد شاید مساله ای خرافاتی بنماید، ولی علم نوین متافیزیک (؟) که از جمله علوم پیشرفته وجدید بشر است (؟) و واقعیات پنهان بسیاری از موضوعات را کشف واثبات مینماند و علم سنگ درمانی (؟)یکی از شاخه های بسیارجزیی آن است(؟) که امروزه توانستهاست بسیاری از مشکلات حاد بشر را حل کند(؟!) درخصوص مهره مار ، متافیزیک اینگونه اظهار نظر میکند (؟؟) : هر شیء در جهان هستی بهواسطه جوهره ساختاری خود نیرویی مغناطیسی (؟) دارد و برآیند این انرژیهای (بالاخره نیرو یا انرژی؟!) نهفته منتشر شده از اجسام واشیاء بهصورت بسیار مؤثر وقابل مشاهده نظمی را در جهان هستی پدید میآورند! ...]
علی ایحال با هر رویکردی که تعریفی جامع از مابعدالطبیعه (متافیزیک) ارائه دهیم نه مهرهء مار و اثر آن بر خوشبختی و جذابیت افراد، نه خواص سنگهای ماه تولّد، نه فال تاروت و نه طالعبینی و نه نظایر این ها، هر چه که باشند هیچکدام موضوع بحث متافیزیک نیستند. یک تعریف بنیادین از متافیزیک این است که در آن، نمود appearance از واقعیت reality متمایز می شود. برخی تصور میکنند این تعریف مستلزم آن است که سرفصل موضوعات متافیزیک، واقعیت جهان نادیده unseen world باشد و بلافاصله اینطور استنتاج میکنند که موضوعاتی چون روح، بختک، جن و ... از آن حیث که گویا به چشم دیده نمی شوند زیرمجموعه مسائل متافیزیک هستند! متافیزیک به بیانی دیگر پرداختن به نگرش فراگیر over-all view انسان به جهان یا طبیعت است. پلانک M.Plank متافیزیک را اینگونه تعبیر میکند: "قطعه خاکی را در نظر بگیرید، و ابعاد و حدود هندسی آن و ساختار شیمیایی و فیزیکی آن را بررسی کنید، این یک بررسی علمی است. امّا همین قطعه خاک را، ضمن یک تصویر بزرگ تر و فراگیر ببینید، بیابانی را در نظر آورید با تپه ها و دامنه ها و این قطعه خاک را ، در این مجموعه از نظرگاهی بلند نظاره کنید. تصویری دیگر از آن خواهید داشت. این دومی است که تا حدودی به بینش متافیزیکی شبیه است." متافیزیک و علم در طول هم اند . شناخت علمی درون معرفت متافیزیکی قرار میگیرد. درست مانند فیزیولوژی و بیوشیمی. فیزیولوژی رفتار بدن را تشریح میکند و بیوشیمی علمی است که در آن تفسیر شیمیایی از رفتار بدن ارائه میشود. در فیزیولوژی از انقباض و انبساط عضلات و از ترشحات غدد درون ریز سخن میگویند و از زیاد شدن قند خون و همراه با آن ازدیاد تشنگی و ...، امّا بیوشیمی چگونگی همهء این مسائل را از چشم یک شیمیدان نگاه میکند و تبیین شیمیایی از این پدیده ها ارائه میدهد. توضیح می دهد که ملکول های آکتین و میوزین چگونه از منابع انرژی بدن ATP انرژی میگیرند تا انقباض و انبساط را تامین کنند. بیوشیمی تا هر کجا که پیش رود نه رقیب فیزیولوژی می شود نه بزرگتر از آن . همیشه به منزلهء جزئی از آن باقی می ماند. بعبارت دیگر بیوشیمی در طول فیزیولوژی است نه در عرض آن. متافیزیک و علم هم در مقام تشبیه، چنین نسبتی با یکدیگر دارند. بهر حال بار دیگر تأکید می کنیم که مباحث مطروحه در متافیزیک عمدتاً مشتمل بر پرسش هایی نظیر این است که ریشهء تنوع و تعدد چیست ؟ وجود معلول چگونه وجودی است که نیازمند علّت شده است؟ چرا نمی تواند بدون علّت بوجود بیاید؟ اساساً وجود، خودش چیست؟ چرا به جای اینکه یک چیزی نباشد چیزی هست؟ آیا هستی هر کجا یافت شود کمّیت پذیر است؟ حقیقت چیست ؟ اصالت وجود و اصالت ماهیت و رئالیسم به چه معنا هستند؟ و از این رو سرفصل موضوعات متافیزیک برخلاف آنچه که عامّه می پندارند نه اشباح سرگردان است نه کف بینی نه احضار ارواح نه پیشگویی و نه غیب گویی و نه فال تاروت و نه طالع بینی و نظایر آن.
علم چیست؟
ارائه تعریف دقیقی از "علم" همواره محل مناقشه فیلسوفان و دانشمندان بوده و تفکیک علم از غیر علم و یا بهعبارتی شبه علم، سرفصلی فوقالعاده با اهمیت در شعوب مختلف "فلسفهء علم" است . مفهوم علمی و غیرعلمی بودن گزارهها، تا حد خیلی زیادی استعداد کژفهمی داشته و هر آن این امکان وجود دارد که خلط مبحث یا ابهام در تعاریف، موجب قضاوت و استنتاج نادرست ما گردد. علم در فرهنگ ما در قبال معانی متفاوتی چون آگاهی، ادراک، شناخت، فهم و معرفت به کار میرود، و به دلیل وجود معانی مختلف، ابهاماتی نیز در فهم این واژه وجود دارد. علم (science) از واژه لاتین «scientia» مشتق شده است. به لحاظ اپیستمولوژیک، معرفت، اعم از علم است و علم در معناى اصطلاحى، روشی است نظام مند دربارهء نگرش انسان به طبیعت که با روش هاى معین به دست مى آید و هدف آن برقرار کردن رابطه ثابت بین پدیدار ها (phenomens) است. انسان نخستین نیز به منظور سیطره بر طبیعت به شناخت پدیده های پیرامون خود پرداخته است. او با شنیدن صدای رعد و دیدن برق که همراه با باران شدید و احتمالاً جاری شدن سیل همراه بود، لحظه های پراضطرابی را سپری کرده و در اندیشه بود که این حوادث چه زمانی متوقف می شود و اصولاً علت وقوع حوادثی از این نوع چیست؟ تاریخ نشان داده است که بشر ابتدایی چنین پدیده هایی را به خدایان، شیاطین و سایر عوامل ناشناخته نسبت میداد. قصه های اساطیری مملو از خدایان و الهه هایی است که ظاهراً نقش مهمی در زندگی انسان های تاریخ باستان داشته اند. سرخ پوستان، بیماری قحطی و سایر بلایا را ناشی از قهر ارواح می دانستند . برداشت های درست و نادرست انسان امروزی در قبال علم را می توان به پنج مقوله کلّی تقسیم بندی نمود.
1- علم به مثابه کار دانشمند
2- علم به مثابه تکنولوژی
3- علم به مثابهء خیر و خوبی
4- علم به مثابهء نهاد
5- علم به مثابهء کار آزمایشگاهی
تعریف نخست ، علم را ذیل عنوان کار دانشمند تعریف میکند. و به نوعی پاسخ به این پرسش است که دانشمند کیست؟ واضح است که دانشمند کسی است که به کار علم مشغول است. این تعریف علی الاصول ارزش چندانی ندارد. چرا که برای ارائه تعریف علم، مفهوم دانشمند را پیش کشیده و برای تعریف کردن دانشمند، مفهوم علم را. لذا این تعریف دوری circular است و هیچ معرفت جدیدی بما نمی دهد.
در نظرگاه دوم، هیچ تمایزی میان علم و تکنولوژی وجود ندارد . علم، پل ها، قرص های ویتامین، سفرهای فضایی و بمب های هسته ای است. به واقع ابهتی که علم داراست، آمیزه ای است از تحسین رفاه و آسایشی که دانش علمی به ارمغان آورده است و دلهره از آن سنخ ویرانگری که ممکن است همین دانش پدید آورد. حقیقتی که در این تصور از دانش نهفته این است که به علم بعنوان ناجی بشریت یا ویرانگری محتمل یا دریافت. علم سیطره و درک بی سابقه ای از طبیعت را به انسان داده است. باری بین علم و تکنولوژی تمایزات مهمی وجود دارد. تکنولوژی نمایانگر کاربرد دانش علمی در صنعت، هنر و همه گونه مسائل عملی است. در واقع با داشتن حداقل دانش علمی، برخورداری از تکنولوژی کاملاً ممکن است. امّا علم و تکنولوژی الزاماً دو روی یک سکه نیستند و بخش برگی از علم هیچ گونه کاربرد عملی یا تکنولوژیکی عاجلی ندارد. نه فقط بین دانش علمی و تکنولوژی بلکه میان نظریهء علمی از یک سو و دانش علمی از سوی دیگر نیز باید تمایز قائل شد. مقدار بسیاری از آنچه علم تلقی میشود نمایانگر قوی ترین شکل پژوهش نظری Speculative و نظریه پردازی theorizing است که از دانش و پذیرش تکنولوژیکی کنونی ما بسی فراتر می روند.
در تعریف سوم علم به مثابهء هر آنچه درست است و نیکوست، هر آنچه خیر است و صحیح مطرح میشود. در نزد عامه هم این تعریف بسیار معمول است . بارها شنیده ایم که حتی افراد دور از دانش نیز برای تایید پندارها و اعتقادات خودشان بر علمی بودن آنها تأکید میکنند و اصرار دارند که اخبار و گفته ها و محصولات شان علمی است. آنها نمی خواهند گفته هایشان غیرعلمی باشد چرا که در نظر عامه مردم واژه غیرعلمی معادل واژهء نادرست است. از همین روست که حتی فروشنده مهرهء مار یا فروشندگان سنگ ماه تولد هم اصرار فراوان دارند که محصولاتشان مورد تایید علم است. غالب مجریان برنامه فریب عمومی این معنای ضمنی را در نظر دارند که وقتی میگویند فلان چیز علمی است صرفاً مرادشان این است که آن چیز خوبی است. بارها شنیده ایم که باورمندان به توانایی های فراطبیعی، اصرار دارند که کارشان علمی است و علم هم اعمال و باورهای آنان را تأیید میکند.
چهارمین تعریف، علم را همچون نهاد می داند. علم، حمایت دولت ها ، منابع مالی سازمان های اقتصادی، و تسهیلات دانشگاههای بزرگ و سازمان های آموزشی دیگر را به دست آورده است. به واقع این نتیجهء نهادی شدن institutionalization علم در فرهنگ جوامع انسانی است. معنای نهادی شدن علمی بسیار فراتر از اینهاست. این بدان معناست که پژوهش علمی کاری مشترک شده است که حمایت دانشمندان بسیاری را لازم دارد. معیارهای مشترک در جامعهء علمی، پیامدهای تکنولوژیکی احتمالی، به ویژه از نظر بودجهء عمومی علم، همه و همه سبب شده که یک تعریف از علم مبتنی بر علم به مثابهء نهاد در نظر گرفته شود.
و دست آخر طبق آخرین تعریف، آنچه که علم را از سایر فعالیت ها متمایز میکند این است که علم در آزمایشگاه دنبال میشود. حتی جایی که آن آزمایشگاه ممکن است لبهء آتشفشان، ژرفای اقیانوس، یا فضای بیرون زمین باشد. دانشمندان در شرایط کنترل شده ای در آزمایشگاهها کار میکنند و امور واقع طبیعت را بررسی مینمایند. شاید گمراه کننده ترین بینش به علم ، از همین درآمیختگی علم با آزمایشگاه ناشی می شود، ولی با تمام این تفاسیر این مدل هم به نوعی تعریفی از علم ارائه میدهد، هرچند که این تعریف اساساً نیازمند شرح و بسطی به مرتب بیش از اینهاست.
شناخت علمی شناختی است مبتنی بر روش علمی Scientific Method که اختصاراً می توان آن را به شرح زیر توصیف کرد: مشاهدهء یک پدیدار pheomenon یا مسالهء خاص، صورت بندی formulation فرضیه، استنتاج نتایج از این فرضیه، تأیید confirmation فرضیه که مؤدی به صورت بندی قوانین می شود.
فصل مشترک قوانین علمی را میتوان در موارد زیر خلاصه نمود :
الف: یک قانون علمی نظمی همیشگی و پایدار را بیان میکند.قضایای کلی عموما" با همیشه/هیچ/هر یا همه آغاز میشوند
ب: قوانین علمی توانایی پیشگویی مشروط دارند و با دانستن وضع فعلی سیستم میتوان آیندهء آن را به طور مشروط معلوم کرد.
ج: قوانین علمی وقوع برخی پدیده ها را در جهان نامکمن و نشدنی اعلام می کنند ابطال پذیرند(refutable) و میتوان تصور کرد که روزی تجربه ای خلاف آن مشاهده شود.
د: قوانین و فرضیات علمی توتولوژیک(tautologic) نیستند حصر منطقی ندارند و جمیع حالات ممکن را در بر نمیگیرند
ه: قوانین علمی گزینشی(selective) هستند و هرگز همه جوانب پدیده ها را تجربه و تحقیق نمی کنند.
از دیدگاه پوپر، نظریهء نادرست درباره علم با فرانسیس بیکن آغاز می شود که بیان می دارد ، همه علوم استقرایی inductive هستند و استقراء عبارت است از استقرار یا تأیید یک نظریه با مشاهدات و تجربیات تکرارپذیر. از دیدگاه پوپر، تئوری ها هیچ گاه به لحاظ تجربی قابل اثبات نیستند. معیاری که پوپر برای تمیز و تفکیک علم از غیرعلم پیشنهاد می کند، دقیقاً در نقطه مقابل نگرش پوزیتیویستیک قرار دارد، او ملاک علمی بودن گزاره ها را از معیار ایجابی قابل اثبات تجربی به معیار سلبی ابطال پذیری بر میگرداند و ابطال پذیری را محک تشخیص علم از غیرعلم طرح می کند. از دیدگاه پوپر، ابطال پذیری محکی برای تشخیص گزاره های علمی (نظریه ها و فرضیه ها) و سایر گزاره ها، (گزاره های علمی دروغین و متافیزیک است. پوپر بیان میدارد که یک گزاره ، تنها و تنها زمانی علمی است که ابطال پذیر باشد.
بر مبنای اندیشهء پوپر، پیشرفت علم به واسطه آزمون و خطاست و نظــریات علمــی باید صریح و دقیق باشند . ابطالگرایان از واژه هایی مثل تقریبا معمولاً ، حدوداً ، خوششان نمی آید. آنها نظریــه ای که نشان دهد سرعت نور در خلاء 1010× 8/299 متــر در ثانیــه است را به ادعــای سرعت نور تقریبا 1010 × 300 ثانیه است ، ترجیح می دهند . صرفاً به دلیل آنکه ابطال اولی آسانتر است. دانشمندان فرضیه هایی ابطال پذیــر برای حـل مسائــل پیشنهـاد می کنند و فرضیات مورد نقد و آزمون قرار می گیرند. بعضی به سرعت حذف می شوند برخی دیگر که موفق ترند باید مورد آزمونهای سخت تر قرار گیرند . وقتی بالاخره ابطال شدند مسائل جدید و فرضیه های نوین برای پاسخ به آنها مطرح می شود. پوپر آیین اثبات گرایانه را به چالش می کشد و می گوید اگر بنا به اثبات پذیری باشد فرضیه هایی نظیر :
رنگ اشیاء در اثر نگاه ما ایجاد می شود.
یا
مزه یا طعم اشیاء در اثر زبان زدن ما بر آنها (چشیدن) ایجاد می شود.
در عین غیرعلمی بودن همواره قابل اثبات اند. می توان تمام اشیای رنگین و مزه دار را گواه اثبات این فرضیه گرفت. هیچ راه مستقلی برای تعیین رنگ و مزه اشیاء جز دیدن و چشیدن آنها در اختیار نیست و از این رو چنین گزاره هایی به رغم غیرعلمی بودن همواره اثبات می شوند. باین ترتیب، این فرضیات همیشه قابل اثباتند. با این وجود ، نوعی فریب در آنها نهفته است. با رویکرد پوپر در تمیز علم از غیرعلم دو فرضیه فوق ابطال ناپذیر و در نتیجه غیرعلمی اند. به همین منوال ادعای زیر را در نظر بگیرید: علّت طوفانی شدن دریا، عصبانی شدن نپتون است.
چنین ادعایی علمی نیست زیرا که هیچ پیش بینی خاصی نمیکند و هبچ معرفت تازه ای در اختیار آدمی نمی گذارد و بعبارتی ابطال پذیر نیست و همیشه می توان آنرا به نوعی اثبات نمود! اگر پرسیده شود چرا دریا طوفانی است پاسخ این است: زیرا نپتون عصبانی است! اگر بپرسیم از کجا می دانید که نپتون عصبانی است. پاسخ می تواند این باشد: مگر نمی بینید دریا طوفانی است؟ بنابراین چنین ادعایی مشتمل بر استدلالی دوری circular است و ابطال پذیر نیست و لذا ادعایی علمی نیست.
هدف نهایی علم، صورت بندی نظریه است. این جمله برای کسانی که فکر میکنند نظریه، یک حدس و گمان مبهم است عجیب به نظر می رسد. نظریهء علمی یک تبیین آزمایشی از پدیده است. با عنایت به چنین تبیینی است که ما قادر به کنترل و پیش بینی هستیم. بعنوان مثال زمانی که رابطهء بین پشهء آنوفل و بیماری مالاریا در انسان مشخص گردید بشر توانست:
1) توضیح دهد که چرا مالاریا در برخی مناطق یک بیماری بومی است
2) پیش بینی کند که چگونه با تغییر محیط می توان از بروز این بیماری جلوگیری کرد
3)با تغییر در محیط مالاریا را کنترل کند .
گرچه هدف عمدهء علم ، نظریه پردازی است ولی کوششهای علمی باید شامل فعالیت های زیر باشد:
الف) تبیین
ب)پیش بینی
ج)کنترل
منابع:
1- پیمایش فهم عمومی از علم و فناوری: مطالعه موردی شهروندان تهرانی - فصلنامه علمی-پژوهشی سیاست علم و فناوری - سید محمدامین قانعی راد، ابوالفضل مرشدی، سال سوم، شماره 3، بهار 1390
2- جامعه شناسی فال بینی - دکتر فاضلی
3- فلسفهء علم – رودولف کارناپ – ترجمه یوسف عفیفی
4- چگونه دربارهء چیزهای عجیب بیندیشیم – تئودور شیک، لوئیس وُن ترجمه رامین رامبد ویرایش چهارم
5- نظریه کوانتومی – جان پاکینگ هرن – ترجمه حسین معصومی همدانی
6- روش تحقیق در روان شناسی و علوم تربیتی – دکتر علی دلاور
7- پدیده های پارانرمال – سیلویا براون – ترجمه سید مجتبی مرتضوی
8- فلسفهء علم – تکامل تاریخی مفاهیم علمی و پیامدهای فلسفی آنها – نیکلاس کاپالدی –ترجمه دکتر علی حقی
9- فیزیک، اندیشه ها و یافته ها – لارنس براگ – ترجمه محمدرضا خواجه پور
10- درآمدی به فلسفه – چاپ هشتم - دکتر میرعبدالحسین نقیب زاده
11- علم چیست؟ فلسفه چیست؟ - دکتر عبدالکریم سروش
12- کتاب کلیات کنزالحسینی – مکتب عربیه – چاپ پاکستان
چکیده:
همه ساله اخبار حیرت آوری از کسانی که به طلسم، سرکتاب باز کردن، فالگیری و کفبینی، رمالی، جادوگری و غیبگویی، اسپند، مهرهء مار، نحوست یا شگون اعداد، زدن ضربه به تخته برای ردّ بلا، خوش یُمنی نعل اسب و نحوست گربهء سیاه، صبر کردن پس از عطسه، خواص سنگ ماه تولّد و دعانویسی و ... باور دارند، منتشر میشود. شیادان و سودجویان، تاجران برنامه های فریب عمومی هستند و عواید زیادی از ناآگاهی تودههای مردم بهدست میآورند. با مراجعهای کوتاه به انواع سایت ها و مجلات زرد و حتی خانوادگی و اجتماعی، میتوان دهها نمونه از ابزار و آلات و انواع فالها را مشاهده نمود. نرمافزارهای آموزش این نوع فالگیری ها و ابزارهای مرتبط با آن به قیمتهای گزاف بهفروش میرسد و آمارهای منتشر شده در این زمینه از اقبال عمومی رو به گسترش به موهوماتی نظیر فال تاروت و فال تیله و قهوه و نخود، و مراجعه به فالگیران و شیّادان حکایت دارد. ما بر آنیم در سلسله مقالاتی ذیل عنوان "فهم عمومی از علم و تکنولوژی" با ترویج روشمند دانش عمومی، حقههای رمّالان و شیّادان را برملا کنیم و نیرنگ و فریب آنان را افشا نماییم.
مقدمه
رمّالان و شیّادان با بهره گیری از جهل و ناآگاهی عمومی ، همواره در پی توسعه برنامه فریب عمومی هستند و همه ساله از همین راه ، منفعت مالی هنگفتی عاید خود میکنند. مقصود از "برنامهء فریب عمومی" ، طرحی کلی از مجموعه اعمالی است که ناآگاهی عمومی از محتوای دانش و نگرش علمی را هدف گرفته است. مجریان برنامه فریب عمومی به فراخور سطح دانش و قوای ادراکی مشتریان و مخاطبان خود، ترفند ها و حیله های گوناگونی را بهکار می بندند. چرا که به خوبی می دانند مکانیسم و سطح اقناع پذیری افراد ، طیف وسیعی را در بر میگیرد و همگان را نمی توان در قبال موضوعی خاص با یک رده استدلال اقناع نمود. در منطق مقدماتی یک مثال کلاسیک هست که قرابت محتوایی زیادی با موضوع بحث ما دارد. نزد منطق سلیم بدیهی است که از دو مقدمهء 1-در باز است. و 2-باز ، پرنده است نمی توان استنتاج نمود که 3- در پرنده است! چرا که چنین استنتاجی، آشکارا مبتنی بر یک سنخ سوء استعمال و مغالطه اشتراک الفاظ است و بعید است کسی این استدلال را بپذیرد و از دو مقدمه فوق قانع شود که "در، پرنده است". به وضوح میتوان دریافت که فریبی در این استدلال نهفته و لفظ "باز" در مقدمه اول و دوم در دو معنای متفاوت بهکار رفته است. اما اوضاع همیشه به این سادگی ها نیست. در زندگی معمول و روزمره، (در پرنده است) های بیشماری در باورهای آکسیوماتیک ما رخنه کرده و بسیاری از ما ممکن است ناغافل باورهایی بدیهی داشته باشیم که نوعاً از سنخ همین استنتاج بی پایهء (در پرنده است) باشند. تشخیص سره از ناسره و تمییز باورهای منطقاً درست، از باورهای مخدوش و مغشوش ، مستلزم آشنایی به فنون منطق و یک فرایند فکری همه جانبه است. ما در این نوشتار برآنیم با بر شمردن مصداق های ملموس ، حدود و ثغور استدلال علمی را تعیین نماییم و مرزبندی مستحکمی که میان علم از سویی و اوهام و باورهای خرافی از سوی دیگر وجود دارد تشریح نماییم.
1.1 متافیزیک چیست؟
شیادان و هدایتکنندگان برنامهء فریب عمومی گاه برای موجّه کردن روشهای خود دست به دامان بهکارگیری واژگان پرطمطراق و تکدّی و استقراض از اصطلاحات تخصصی حوزههای دانش و فلسفه میشوند. از آنجا که در روزگار ما با وجود گردش حجم انبوه دانش و اطلاعات عمومی ، کمتر از گذشته میتوان افراد را با واژگانی چون آل، بختک، یک سر و دو گوش و .... فریب داد و اقناع کرد ، واژگانی همچون متافیزیک، کوانتوم، الکترومغناطیس، انرژی و ... از جمله الفاظ پرکاربرد رمّالان و فالگیران و نادانشمندان زمانه ماست. علیالظاهر مشابهت دو اصطلاح متافیزیک و فیزیک سبب شده رمّالان بر موج ناآگاهی تودههای ناآشنا با دانش و فلسفه سوار شوند و فرومایگی اعمال فریبکارانه خود را بپوشانند. به لحاظ لغوی متافیزیک متشکل از دو کلمه "متا" به معنای بَعد و "فیزیک" به معنای طبیعت است و در ترجمه های معمول آن را با "مابَعدالطبیعه" معادل میکنند. متافیزیک بهمعنای دقیق آن شاخهای است از فلسفه (همانگونه که اپیستمولوژی (معرفتشناسی) epistemology ، زیبایی شناسی aesthetics و... شعوبی از فلسفه هستند). متافیزیک به گفته ارسطو جستوجوی نخستین اصلها و علتها و بررسیِ بودن به مثابهء بودن است، پرسشهای بنیادی متافیزیک درباره بودن، نبودن، شدن، یکی، بسیاری و... است. متافیزیک در این معنا به نوعی همان "آنتولوژی" ontology (وجودشناسی) یا بودنشناسی است. واژهء متافیزیک ساختهء شاگردان ارسطو و نامی بود برای نامیدن دستهای از نوشتههای او که "پس از فیزیک" بودند. ولی این نام در دورههای بعد به معنایی که در بالا توضیح داده شد بهکار رفت. خود ارسطو به جای واژهء (متافیزیک) عبارت (دانش یا فلسفهء نخستین) را بهکار برده است. افراد ناآشنا با واژگان حوزه علوم و فلسفه، مابعدالطبیعه را با ماوراءالطبیعه جابهجا گرفتهاند و از روی ناآگاهی به پدیدههای عجیب و فراطبیعی (در صورت وجود) یا بهعبارتی آنچه که پدیدههای پارانرمال paranormal خوانده میشوند عنوان متافیزیک اطلاق میکنند! محتملاً بارها شنیدهایم که کسانی خواص سنگ ها یا فال تاروت یا احضار ارواح و ... را زیرمجموعه مسائل متافیزیکی عنوان میکنند و علیالاصول تصور میکنند متافیزیک به معنای پدیدههایی است که فیزیک از توصیف و تفسیر آن عاجز است! این سوءبرداشت تا به آنجا رایج و معمول شده که حتی دانشگاهیان نیز درک و قضاوت صحیحی در قبال حیطه مبحث متافیزیک ندارند. جابهجا گرفتن دو اصطلاح مابعدالطبیعه و ماوراءالطبیعه چنان رایج است که برای نمونه کتاب "هر آنچه لازمست درباره مسائل فراطبیعی (پارانرمال) بدانید"Everything you need to know about the paranormal phenomenon)) نوشتهء سیلیویا براون در فارسی ذیل عنوان (پدیدههای متافیزیکی!) ترجمه شدهاست. باری مخاطب فارسی زبان، پارانرمال را با متافیزیک جابهجا گرفته و این دو را به غلط با هم یکی تصور میکند. سیلیویا براون در این کتاب از اشباح ، پریدریایی، خونآشام، اشیای ناشناخته فضایی (UFO)، احضار ارواح و طلسم و برونفکنی روح و هاله و ... صحبت میکند و ناشر در مقدمه، کتاب او را اینگونه معرفی میکند: کتابی که پیش رو دارید نوشتهء یکی از بزرگترین نویسندگان عرصهء متافیزیک جهان است! سیلویا براون نویسنده چندین کتاب پرفروش با کامل ترین راهنمای خود درباره مسائل متافیزیک است! کتاب پدیدههای متافیزیکی فرهنگ کوچکی است که تمامی مسائل متافیزیکی مؤثر بر زندگی ما را در بر میگیرد! طراحان برنامه فریب عمومی که عموماً تبلیغ محصولات خود را در برنامههای زرد تلویزیونی ماهوارهای و روی میلیونها وبسایت شبکه اینترنت قرار میدهند نیز از این قاعده مستثنی نیستند. آنان با ترفندهای گوناگون محصولاتی نظیر تکههای سنگ، برچسب دفع سموم بدن!، مهره مار، دستبند انرژی و آرامش! ، دارو و درمانهای دروغین افزایش قد و لاغری و CD های ترک اعتیاد و ... را در مقیاس انبوه به فروش میرسانند و سوار بر ناآگاهی عمومی ، تجارت آلوده خود را پیش میبرند. رمّالان و شیّادان روزگار ما برای فروش تولیدات خود، دست به دامان بهکارگیری واژگان پر ابهت و پرطنینی چون متافیزیک و امواج الکترومغناطیس و ... میشوند تا بلکه مخاطب ناآگاه ، تصور کند کارکرد محصولات فوق، از پشتوانهای علمی (مخاطب ناآگاه، متافیزیک را بهمعنای فیزیک جدید یا چیزی ورای فیزیک و لذا آن را نوعی علم تلقی کرده و بلکه معتبرتر میداند) برخوردار است. به همین جهت در تبلیغات شیّادانهء آنها دیگر سخنی از بلغم و صفرا و طبائع اربعه و سردی و گرمی و آب و باد و خاک و آتش نیست. سخن از متافیزیک است و نیروی مغناطیس! عبارات زیر عیناً از متن تبلیغات اینترنتی فروش مهرهء مار نقل شده است:
[ ... مهره مار دراولین برخورد شاید مساله ای خرافاتی بنماید، ولی علم نوین متافیزیک (؟) که از جمله علوم پیشرفته وجدید بشر است (؟) و واقعیات پنهان بسیاری از موضوعات را کشف واثبات مینماند و علم سنگ درمانی (؟)یکی از شاخه های بسیارجزیی آن است(؟) که امروزه توانستهاست بسیاری از مشکلات حاد بشر را حل کند(؟!) درخصوص مهره مار ، متافیزیک اینگونه اظهار نظر میکند (؟؟) : هر شیء در جهان هستی بهواسطه جوهره ساختاری خود نیرویی مغناطیسی (؟) دارد و برآیند این انرژیهای (بالاخره نیرو یا انرژی؟!) نهفته منتشر شده از اجسام واشیاء بهصورت بسیار مؤثر وقابل مشاهده نظمی را در جهان هستی پدید میآورند! ...]
علی ایحال با هر رویکردی که تعریفی جامع از مابعدالطبیعه (متافیزیک) ارائه دهیم نه مهرهء مار و اثر آن بر خوشبختی و جذابیت افراد، نه خواص سنگهای ماه تولّد، نه فال تاروت و نه طالعبینی و نه نظایر این ها، هر چه که باشند هیچکدام موضوع بحث متافیزیک نیستند. یک تعریف بنیادین از متافیزیک این است که در آن، نمود appearance از واقعیت reality متمایز می شود. برخی تصور میکنند این تعریف مستلزم آن است که سرفصل موضوعات متافیزیک، واقعیت جهان نادیده unseen world باشد و بلافاصله اینطور استنتاج میکنند که موضوعاتی چون روح، بختک، جن و ... از آن حیث که گویا به چشم دیده نمی شوند زیرمجموعه مسائل متافیزیک هستند! متافیزیک به بیانی دیگر پرداختن به نگرش فراگیر over-all view انسان به جهان یا طبیعت است. پلانک M.Plank متافیزیک را اینگونه تعبیر میکند: "قطعه خاکی را در نظر بگیرید، و ابعاد و حدود هندسی آن و ساختار شیمیایی و فیزیکی آن را بررسی کنید، این یک بررسی علمی است. امّا همین قطعه خاک را، ضمن یک تصویر بزرگ تر و فراگیر ببینید، بیابانی را در نظر آورید با تپه ها و دامنه ها و این قطعه خاک را ، در این مجموعه از نظرگاهی بلند نظاره کنید. تصویری دیگر از آن خواهید داشت. این دومی است که تا حدودی به بینش متافیزیکی شبیه است." متافیزیک و علم در طول هم اند . شناخت علمی درون معرفت متافیزیکی قرار میگیرد. درست مانند فیزیولوژی و بیوشیمی. فیزیولوژی رفتار بدن را تشریح میکند و بیوشیمی علمی است که در آن تفسیر شیمیایی از رفتار بدن ارائه میشود. در فیزیولوژی از انقباض و انبساط عضلات و از ترشحات غدد درون ریز سخن میگویند و از زیاد شدن قند خون و همراه با آن ازدیاد تشنگی و ...، امّا بیوشیمی چگونگی همهء این مسائل را از چشم یک شیمیدان نگاه میکند و تبیین شیمیایی از این پدیده ها ارائه میدهد. توضیح می دهد که ملکول های آکتین و میوزین چگونه از منابع انرژی بدن ATP انرژی میگیرند تا انقباض و انبساط را تامین کنند. بیوشیمی تا هر کجا که پیش رود نه رقیب فیزیولوژی می شود نه بزرگتر از آن . همیشه به منزلهء جزئی از آن باقی می ماند. بعبارت دیگر بیوشیمی در طول فیزیولوژی است نه در عرض آن. متافیزیک و علم هم در مقام تشبیه، چنین نسبتی با یکدیگر دارند. بهر حال بار دیگر تأکید می کنیم که مباحث مطروحه در متافیزیک عمدتاً مشتمل بر پرسش هایی نظیر این است که ریشهء تنوع و تعدد چیست ؟ وجود معلول چگونه وجودی است که نیازمند علّت شده است؟ چرا نمی تواند بدون علّت بوجود بیاید؟ اساساً وجود، خودش چیست؟ چرا به جای اینکه یک چیزی نباشد چیزی هست؟ آیا هستی هر کجا یافت شود کمّیت پذیر است؟ حقیقت چیست ؟ اصالت وجود و اصالت ماهیت و رئالیسم به چه معنا هستند؟ و از این رو سرفصل موضوعات متافیزیک برخلاف آنچه که عامّه می پندارند نه اشباح سرگردان است نه کف بینی نه احضار ارواح نه پیشگویی و نه غیب گویی و نه فال تاروت و نه طالع بینی و نظایر آن.
علم چیست؟
ارائه تعریف دقیقی از "علم" همواره محل مناقشه فیلسوفان و دانشمندان بوده و تفکیک علم از غیر علم و یا بهعبارتی شبه علم، سرفصلی فوقالعاده با اهمیت در شعوب مختلف "فلسفهء علم" است . مفهوم علمی و غیرعلمی بودن گزارهها، تا حد خیلی زیادی استعداد کژفهمی داشته و هر آن این امکان وجود دارد که خلط مبحث یا ابهام در تعاریف، موجب قضاوت و استنتاج نادرست ما گردد. علم در فرهنگ ما در قبال معانی متفاوتی چون آگاهی، ادراک، شناخت، فهم و معرفت به کار میرود، و به دلیل وجود معانی مختلف، ابهاماتی نیز در فهم این واژه وجود دارد. علم (science) از واژه لاتین «scientia» مشتق شده است. به لحاظ اپیستمولوژیک، معرفت، اعم از علم است و علم در معناى اصطلاحى، روشی است نظام مند دربارهء نگرش انسان به طبیعت که با روش هاى معین به دست مى آید و هدف آن برقرار کردن رابطه ثابت بین پدیدار ها (phenomens) است. انسان نخستین نیز به منظور سیطره بر طبیعت به شناخت پدیده های پیرامون خود پرداخته است. او با شنیدن صدای رعد و دیدن برق که همراه با باران شدید و احتمالاً جاری شدن سیل همراه بود، لحظه های پراضطرابی را سپری کرده و در اندیشه بود که این حوادث چه زمانی متوقف می شود و اصولاً علت وقوع حوادثی از این نوع چیست؟ تاریخ نشان داده است که بشر ابتدایی چنین پدیده هایی را به خدایان، شیاطین و سایر عوامل ناشناخته نسبت میداد. قصه های اساطیری مملو از خدایان و الهه هایی است که ظاهراً نقش مهمی در زندگی انسان های تاریخ باستان داشته اند. سرخ پوستان، بیماری قحطی و سایر بلایا را ناشی از قهر ارواح می دانستند . برداشت های درست و نادرست انسان امروزی در قبال علم را می توان به پنج مقوله کلّی تقسیم بندی نمود.
1- علم به مثابه کار دانشمند
2- علم به مثابه تکنولوژی
3- علم به مثابهء خیر و خوبی
4- علم به مثابهء نهاد
5- علم به مثابهء کار آزمایشگاهی
تعریف نخست ، علم را ذیل عنوان کار دانشمند تعریف میکند. و به نوعی پاسخ به این پرسش است که دانشمند کیست؟ واضح است که دانشمند کسی است که به کار علم مشغول است. این تعریف علی الاصول ارزش چندانی ندارد. چرا که برای ارائه تعریف علم، مفهوم دانشمند را پیش کشیده و برای تعریف کردن دانشمند، مفهوم علم را. لذا این تعریف دوری circular است و هیچ معرفت جدیدی بما نمی دهد.
در نظرگاه دوم، هیچ تمایزی میان علم و تکنولوژی وجود ندارد . علم، پل ها، قرص های ویتامین، سفرهای فضایی و بمب های هسته ای است. به واقع ابهتی که علم داراست، آمیزه ای است از تحسین رفاه و آسایشی که دانش علمی به ارمغان آورده است و دلهره از آن سنخ ویرانگری که ممکن است همین دانش پدید آورد. حقیقتی که در این تصور از دانش نهفته این است که به علم بعنوان ناجی بشریت یا ویرانگری محتمل یا دریافت. علم سیطره و درک بی سابقه ای از طبیعت را به انسان داده است. باری بین علم و تکنولوژی تمایزات مهمی وجود دارد. تکنولوژی نمایانگر کاربرد دانش علمی در صنعت، هنر و همه گونه مسائل عملی است. در واقع با داشتن حداقل دانش علمی، برخورداری از تکنولوژی کاملاً ممکن است. امّا علم و تکنولوژی الزاماً دو روی یک سکه نیستند و بخش برگی از علم هیچ گونه کاربرد عملی یا تکنولوژیکی عاجلی ندارد. نه فقط بین دانش علمی و تکنولوژی بلکه میان نظریهء علمی از یک سو و دانش علمی از سوی دیگر نیز باید تمایز قائل شد. مقدار بسیاری از آنچه علم تلقی میشود نمایانگر قوی ترین شکل پژوهش نظری Speculative و نظریه پردازی theorizing است که از دانش و پذیرش تکنولوژیکی کنونی ما بسی فراتر می روند.
در تعریف سوم علم به مثابهء هر آنچه درست است و نیکوست، هر آنچه خیر است و صحیح مطرح میشود. در نزد عامه هم این تعریف بسیار معمول است . بارها شنیده ایم که حتی افراد دور از دانش نیز برای تایید پندارها و اعتقادات خودشان بر علمی بودن آنها تأکید میکنند و اصرار دارند که اخبار و گفته ها و محصولات شان علمی است. آنها نمی خواهند گفته هایشان غیرعلمی باشد چرا که در نظر عامه مردم واژه غیرعلمی معادل واژهء نادرست است. از همین روست که حتی فروشنده مهرهء مار یا فروشندگان سنگ ماه تولد هم اصرار فراوان دارند که محصولاتشان مورد تایید علم است. غالب مجریان برنامه فریب عمومی این معنای ضمنی را در نظر دارند که وقتی میگویند فلان چیز علمی است صرفاً مرادشان این است که آن چیز خوبی است. بارها شنیده ایم که باورمندان به توانایی های فراطبیعی، اصرار دارند که کارشان علمی است و علم هم اعمال و باورهای آنان را تأیید میکند.
چهارمین تعریف، علم را همچون نهاد می داند. علم، حمایت دولت ها ، منابع مالی سازمان های اقتصادی، و تسهیلات دانشگاههای بزرگ و سازمان های آموزشی دیگر را به دست آورده است. به واقع این نتیجهء نهادی شدن institutionalization علم در فرهنگ جوامع انسانی است. معنای نهادی شدن علمی بسیار فراتر از اینهاست. این بدان معناست که پژوهش علمی کاری مشترک شده است که حمایت دانشمندان بسیاری را لازم دارد. معیارهای مشترک در جامعهء علمی، پیامدهای تکنولوژیکی احتمالی، به ویژه از نظر بودجهء عمومی علم، همه و همه سبب شده که یک تعریف از علم مبتنی بر علم به مثابهء نهاد در نظر گرفته شود.
و دست آخر طبق آخرین تعریف، آنچه که علم را از سایر فعالیت ها متمایز میکند این است که علم در آزمایشگاه دنبال میشود. حتی جایی که آن آزمایشگاه ممکن است لبهء آتشفشان، ژرفای اقیانوس، یا فضای بیرون زمین باشد. دانشمندان در شرایط کنترل شده ای در آزمایشگاهها کار میکنند و امور واقع طبیعت را بررسی مینمایند. شاید گمراه کننده ترین بینش به علم ، از همین درآمیختگی علم با آزمایشگاه ناشی می شود، ولی با تمام این تفاسیر این مدل هم به نوعی تعریفی از علم ارائه میدهد، هرچند که این تعریف اساساً نیازمند شرح و بسطی به مرتب بیش از اینهاست.
شناخت علمی شناختی است مبتنی بر روش علمی Scientific Method که اختصاراً می توان آن را به شرح زیر توصیف کرد: مشاهدهء یک پدیدار pheomenon یا مسالهء خاص، صورت بندی formulation فرضیه، استنتاج نتایج از این فرضیه، تأیید confirmation فرضیه که مؤدی به صورت بندی قوانین می شود.
فصل مشترک قوانین علمی را میتوان در موارد زیر خلاصه نمود :
الف: یک قانون علمی نظمی همیشگی و پایدار را بیان میکند.قضایای کلی عموما" با همیشه/هیچ/هر یا همه آغاز میشوند
ب: قوانین علمی توانایی پیشگویی مشروط دارند و با دانستن وضع فعلی سیستم میتوان آیندهء آن را به طور مشروط معلوم کرد.
ج: قوانین علمی وقوع برخی پدیده ها را در جهان نامکمن و نشدنی اعلام می کنند ابطال پذیرند(refutable) و میتوان تصور کرد که روزی تجربه ای خلاف آن مشاهده شود.
د: قوانین و فرضیات علمی توتولوژیک(tautologic) نیستند حصر منطقی ندارند و جمیع حالات ممکن را در بر نمیگیرند
ه: قوانین علمی گزینشی(selective) هستند و هرگز همه جوانب پدیده ها را تجربه و تحقیق نمی کنند.
از دیدگاه پوپر، نظریهء نادرست درباره علم با فرانسیس بیکن آغاز می شود که بیان می دارد ، همه علوم استقرایی inductive هستند و استقراء عبارت است از استقرار یا تأیید یک نظریه با مشاهدات و تجربیات تکرارپذیر. از دیدگاه پوپر، تئوری ها هیچ گاه به لحاظ تجربی قابل اثبات نیستند. معیاری که پوپر برای تمیز و تفکیک علم از غیرعلم پیشنهاد می کند، دقیقاً در نقطه مقابل نگرش پوزیتیویستیک قرار دارد، او ملاک علمی بودن گزاره ها را از معیار ایجابی قابل اثبات تجربی به معیار سلبی ابطال پذیری بر میگرداند و ابطال پذیری را محک تشخیص علم از غیرعلم طرح می کند. از دیدگاه پوپر، ابطال پذیری محکی برای تشخیص گزاره های علمی (نظریه ها و فرضیه ها) و سایر گزاره ها، (گزاره های علمی دروغین و متافیزیک است. پوپر بیان میدارد که یک گزاره ، تنها و تنها زمانی علمی است که ابطال پذیر باشد.
بر مبنای اندیشهء پوپر، پیشرفت علم به واسطه آزمون و خطاست و نظــریات علمــی باید صریح و دقیق باشند . ابطالگرایان از واژه هایی مثل تقریبا معمولاً ، حدوداً ، خوششان نمی آید. آنها نظریــه ای که نشان دهد سرعت نور در خلاء 1010× 8/299 متــر در ثانیــه است را به ادعــای سرعت نور تقریبا 1010 × 300 ثانیه است ، ترجیح می دهند . صرفاً به دلیل آنکه ابطال اولی آسانتر است. دانشمندان فرضیه هایی ابطال پذیــر برای حـل مسائــل پیشنهـاد می کنند و فرضیات مورد نقد و آزمون قرار می گیرند. بعضی به سرعت حذف می شوند برخی دیگر که موفق ترند باید مورد آزمونهای سخت تر قرار گیرند . وقتی بالاخره ابطال شدند مسائل جدید و فرضیه های نوین برای پاسخ به آنها مطرح می شود. پوپر آیین اثبات گرایانه را به چالش می کشد و می گوید اگر بنا به اثبات پذیری باشد فرضیه هایی نظیر :
رنگ اشیاء در اثر نگاه ما ایجاد می شود.
یا
مزه یا طعم اشیاء در اثر زبان زدن ما بر آنها (چشیدن) ایجاد می شود.
در عین غیرعلمی بودن همواره قابل اثبات اند. می توان تمام اشیای رنگین و مزه دار را گواه اثبات این فرضیه گرفت. هیچ راه مستقلی برای تعیین رنگ و مزه اشیاء جز دیدن و چشیدن آنها در اختیار نیست و از این رو چنین گزاره هایی به رغم غیرعلمی بودن همواره اثبات می شوند. باین ترتیب، این فرضیات همیشه قابل اثباتند. با این وجود ، نوعی فریب در آنها نهفته است. با رویکرد پوپر در تمیز علم از غیرعلم دو فرضیه فوق ابطال ناپذیر و در نتیجه غیرعلمی اند. به همین منوال ادعای زیر را در نظر بگیرید: علّت طوفانی شدن دریا، عصبانی شدن نپتون است.
چنین ادعایی علمی نیست زیرا که هیچ پیش بینی خاصی نمیکند و هبچ معرفت تازه ای در اختیار آدمی نمی گذارد و بعبارتی ابطال پذیر نیست و همیشه می توان آنرا به نوعی اثبات نمود! اگر پرسیده شود چرا دریا طوفانی است پاسخ این است: زیرا نپتون عصبانی است! اگر بپرسیم از کجا می دانید که نپتون عصبانی است. پاسخ می تواند این باشد: مگر نمی بینید دریا طوفانی است؟ بنابراین چنین ادعایی مشتمل بر استدلالی دوری circular است و ابطال پذیر نیست و لذا ادعایی علمی نیست.
هدف نهایی علم، صورت بندی نظریه است. این جمله برای کسانی که فکر میکنند نظریه، یک حدس و گمان مبهم است عجیب به نظر می رسد. نظریهء علمی یک تبیین آزمایشی از پدیده است. با عنایت به چنین تبیینی است که ما قادر به کنترل و پیش بینی هستیم. بعنوان مثال زمانی که رابطهء بین پشهء آنوفل و بیماری مالاریا در انسان مشخص گردید بشر توانست:
1) توضیح دهد که چرا مالاریا در برخی مناطق یک بیماری بومی است
2) پیش بینی کند که چگونه با تغییر محیط می توان از بروز این بیماری جلوگیری کرد
3)با تغییر در محیط مالاریا را کنترل کند .
گرچه هدف عمدهء علم ، نظریه پردازی است ولی کوششهای علمی باید شامل فعالیت های زیر باشد:
الف) تبیین
ب)پیش بینی
ج)کنترل
منابع:
1- پیمایش فهم عمومی از علم و فناوری: مطالعه موردی شهروندان تهرانی - فصلنامه علمی-پژوهشی سیاست علم و فناوری - سید محمدامین قانعی راد، ابوالفضل مرشدی، سال سوم، شماره 3، بهار 1390
2- جامعه شناسی فال بینی - دکتر فاضلی
3- فلسفهء علم – رودولف کارناپ – ترجمه یوسف عفیفی
4- چگونه دربارهء چیزهای عجیب بیندیشیم – تئودور شیک، لوئیس وُن ترجمه رامین رامبد ویرایش چهارم
5- نظریه کوانتومی – جان پاکینگ هرن – ترجمه حسین معصومی همدانی
6- روش تحقیق در روان شناسی و علوم تربیتی – دکتر علی دلاور
7- پدیده های پارانرمال – سیلویا براون – ترجمه سید مجتبی مرتضوی
8- فلسفهء علم – تکامل تاریخی مفاهیم علمی و پیامدهای فلسفی آنها – نیکلاس کاپالدی –ترجمه دکتر علی حقی
9- فیزیک، اندیشه ها و یافته ها – لارنس براگ – ترجمه محمدرضا خواجه پور
10- درآمدی به فلسفه – چاپ هشتم - دکتر میرعبدالحسین نقیب زاده
11- علم چیست؟ فلسفه چیست؟ - دکتر عبدالکریم سروش
12- کتاب کلیات کنزالحسینی – مکتب عربیه – چاپ پاکستان