* از دودلي خسته شده بودم، يکي از آن ها را يدکي نگه داشتم.
* چون رياضي بلد نبود، ديگران را آدم حساب نمي کرد.
* دريا براي صرفه جويي در آب، کمتر موج مي فرستد.
* روزگار غريبي است، يکي در آبپاش گلاب دارد و يکي در گلابپاش آب هم ندارد.
* فکرهايم تابعيت مغزم را از دست دادند.
* چون رياضي بلد نبود، ديگران را آدم حساب نمي کرد.
* دريا براي صرفه جويي در آب، کمتر موج مي فرستد.
* روزگار غريبي است، يکي در آبپاش گلاب دارد و يکي در گلابپاش آب هم ندارد.
* فکرهايم تابعيت مغزم را از دست دادند.