تپشم ثانیه هاست
که به من می گویند
تو هم از گردش گردون غریبانه بمیر
اشک من خاطره هاست که به این چشم هزاران قفس بغض شکست
و دو گیتی که چنان مست منند می آیند
مردنیست این همه واهمه ها
خاک وقتی که مرا می بوسید می ترسید
حال می بوسم از این خاک نهان
که چرا
آفریدی تو مرا
وقت خوابی است پر از خاطره ی بیداری
پر پرواز مرا
در همین خاطره ها می جویند
دست من می گوید
کاش می شد بنویسم همه ی خاطره ها بی پایان
چون که پایان همین خاطره ها
انفجاری است پر از اشک برای فردا
و من خسته از این راه دراز
خاطره می شوم و می روم از خاطره ها
دست من می میرد
خاطری می خواهد که نویسد پایان همه خاطره ها
گشته ام خاطره ای که نه پایان و نه آغازی از آن خاطره است
وقت است که پرواز کنم
روی دستان تمام تپش خاطره ها
روس سنگ قبرم گرد و غباریست و من
می نویسم با دستم
خاطرم خاطره ی خاطره های من و تو...
که به من می گویند
تو هم از گردش گردون غریبانه بمیر
اشک من خاطره هاست که به این چشم هزاران قفس بغض شکست
و دو گیتی که چنان مست منند می آیند
مردنیست این همه واهمه ها
خاک وقتی که مرا می بوسید می ترسید
حال می بوسم از این خاک نهان
که چرا
آفریدی تو مرا
وقت خوابی است پر از خاطره ی بیداری
پر پرواز مرا
در همین خاطره ها می جویند
دست من می گوید
کاش می شد بنویسم همه ی خاطره ها بی پایان
چون که پایان همین خاطره ها
انفجاری است پر از اشک برای فردا
و من خسته از این راه دراز
خاطره می شوم و می روم از خاطره ها
دست من می میرد
خاطری می خواهد که نویسد پایان همه خاطره ها
گشته ام خاطره ای که نه پایان و نه آغازی از آن خاطره است
وقت است که پرواز کنم
روی دستان تمام تپش خاطره ها
روس سنگ قبرم گرد و غباریست و من
می نویسم با دستم
خاطرم خاطره ی خاطره های من و تو...