پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند:
وقتی مرا به معراج بردند، در آسمان چهارم، قُبّه ای دیدم که از آن بهتر ندیده بودم، دارای چهار رکن و چهار در بود، که آن را با استبرق سبز پوشانده بودند.
از جبرئیل پرسیدم: این چه قبّه ای است؟
جبرئیل گفت: این صورتِ شهری است که شیعیان تو و شیعیان وصیّ تو در آن جمع خواهند شد.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: وقتی یک بار دیگر نگریستم، دیدم پیرمردی در آن نشسته.
از جبرئیل پرسیدم: این کیست؟
جبرئیل گفت: این شیطان است، در این زمین بساط انداخته تا مردم را از دوستی و ولایت علی(علیه السلام) پسر عمویت منع کند.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به جبرئیل گفت: مرا به آنجا برسان، و چند لحظه ای طول نکشید به آنجا رسیدند.
پیامبر ضربه ای به شیطان زد و فرمود: " قُم " یعنی بلند شو از این سرزمین که تو را در دوستان ما راهی نیست و نصیبی از آنها نداری.
(و به این ترتیب، این شهر، به قم معروف شد.)
منابع:
علل الشرایع، جلد2، 573/1
بحارالانوار، ج57، ص207
تاریخ قم، ص37
معراج پیامبر، ص163
وقتی مرا به معراج بردند، در آسمان چهارم، قُبّه ای دیدم که از آن بهتر ندیده بودم، دارای چهار رکن و چهار در بود، که آن را با استبرق سبز پوشانده بودند.
از جبرئیل پرسیدم: این چه قبّه ای است؟
جبرئیل گفت: این صورتِ شهری است که شیعیان تو و شیعیان وصیّ تو در آن جمع خواهند شد.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: وقتی یک بار دیگر نگریستم، دیدم پیرمردی در آن نشسته.
از جبرئیل پرسیدم: این کیست؟
جبرئیل گفت: این شیطان است، در این زمین بساط انداخته تا مردم را از دوستی و ولایت علی(علیه السلام) پسر عمویت منع کند.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به جبرئیل گفت: مرا به آنجا برسان، و چند لحظه ای طول نکشید به آنجا رسیدند.
پیامبر ضربه ای به شیطان زد و فرمود: " قُم " یعنی بلند شو از این سرزمین که تو را در دوستان ما راهی نیست و نصیبی از آنها نداری.
(و به این ترتیب، این شهر، به قم معروف شد.)
منابع:
علل الشرایع، جلد2، 573/1
بحارالانوار، ج57، ص207
تاریخ قم، ص37
معراج پیامبر، ص163