دست های من
به نوشتن نامههای عاشقانه
به چیدن گل های مریم
گوش هایم
به شنیدن ترانههای باران
به آوای دریای بی کران
و پاهایم
به قدم زدن میان صدف های وارونه ی ساحل
دل بسته اند؛
و چشم هایم
آن همیشه خیره به چشم های تو
آنقدر خواهند گریست
تا برگهای کتاب زندگی
آن صفحههای سیاه جدایی, خیس شوند؛
و تو باز با شال دستباف خود
گونههای مرا از اشک
خواهی زدود ...
این اشک
از هر لبخند زیباتر
وز هر بوسه جاودانه تر است
این اشک
حرارت گونههای سرد من است
تا ابد
برای عشقی جاودان
باید گریست؛
و تو نیز نزدیک تر شو
تا با هم
گونههای خود را با حرارت اشکهای عشق
بشوییم
به نوشتن نامههای عاشقانه
به چیدن گل های مریم
گوش هایم
به شنیدن ترانههای باران
به آوای دریای بی کران
و پاهایم
به قدم زدن میان صدف های وارونه ی ساحل
دل بسته اند؛
و چشم هایم
آن همیشه خیره به چشم های تو
آنقدر خواهند گریست
تا برگهای کتاب زندگی
آن صفحههای سیاه جدایی, خیس شوند؛
و تو باز با شال دستباف خود
گونههای مرا از اشک
خواهی زدود ...
این اشک
از هر لبخند زیباتر
وز هر بوسه جاودانه تر است
این اشک
حرارت گونههای سرد من است
تا ابد
برای عشقی جاودان
باید گریست؛
و تو نیز نزدیک تر شو
تا با هم
گونههای خود را با حرارت اشکهای عشق
بشوییم